گوناگون از جهان...webnet.loxblog.com |
|||||||||||||||||||||||
![]() واکنش ها به فضاسازی درباره لغو سئوال از احمدینژاد ادامه دارد/ محسن رضایی:سؤال از رئیس جمهور حواس دولت را بیشتر جمع میکند محسن رضایی اعتقاد دارد سوال از رئیس جمهور یک امر عادی است.به گزارش خبرآنلاین، بعد از سپری شدن موضوع انتخابات مجلس نهم این روزها حضور رئیس جمهور در مجلس برای پاسخگویی به سئوال خانه ملت موضوع سیاسی روز است. در این میان روزنامه ارگان دولت در ایام انتخابات در گفت و گو های مختلف از نارضایتی مردم و نمایندگان از سوال از رئیس جمهور خبر داد و در جدیدترین تحلیل هم رای نیاوردن 69 نفر از سوال کنندگان از رئیس جمهور را مرتبط با نارضایتی مردم از انتقاد از دولت دانست. د رهمین حال دبیرمجمع تشخیص مصلحت نظام با اشاره به اینکه سوال از رئیس جمهور وظیفه مجلس است تصریح کرده است که دولت باید در مقابل سوال نمایندگان پاسخگو باشد، چرا که با این کار هم دولت حواسش را بیشتر جمع می کند تا خوب کار کند و هم مجلس تکلیف خودش را ادا کرده است. محسن رضایی در گفتگو با مهردر خصوص حضور رئیس جمهور در مجلس و سوال نمایندگان ملت از وی، اظهار داشت: سوال از رئیس جمهور توسط نمایندگان یک موضوع عادی است و نباید آن را به یک پدیده غیرعادی تبدیل کرد. وی افزود: اگر سوال از رئیس جمهور و یا نظارت بر مجلس نباشد و فرایندهای دموکراتیک در ایران جدی گرفته نشود کم کم اداره کشور حالت تصنعی به خود خواهد گرفت، به همین خاطرفکر می کنم سوال از رئیس جمهور می تواند در راستای تقویت کشور باشد. دبیرمجمع تشخیص مصلحت نظام خاطرنشان کرد: مهم این است که ما سوال از رئیس جمهور را تبدیل به جار و جنجال ویک موضوع غیر عادی و فوق العاده نکنیم. رضایی با اشاره به اینکه سوال از رئیس جمهور وظیفه مجلس است اظهار داشت: دولت باید در مقابل سوال نمایندگان پاسخگو باشد، چرا که با این کار هم دولت حواسش را بیشتر جمع می کند تا خوب کار کند و هم مجلس حق خودش را ادا کرده است. وی تصریح کرد: با این کار مردم نیز احساس می کنند این مسائل در ایران جدی بوده و نسبت به آنها سهل انگاری نمی شود. رضایی در پاسخ به این سوال که نظر شما درمورد اینکه برخی می گویند با توجه به شرایط حساس منطقه و اوضاع بین المللی سوال از رئیس جمهور به صلاح نیست، چیست؟ گفت: فکر می کنم اگر برخوردها منطقی و دلسوزانه باشد مشکلی بوجود نخواهد آمد ولی اگر این امر بخواهد به یک منازعه تبدیل شود فکر می کنم چنین کاری درست نباشد. دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام تصریح کرد: اگر به خوبی در چارچوب اخلاق، منطق، حقوق و وظایفی که دولت و مجلس نسبت به هم دارند این تعاملات صورت بگیرد مشکلی پیش نخواهد آمد، اما اگر بخواهند جنجال و هیاهو ایجاد کنند درست نیست. ۱۳۹۰ دوشنبه ۱۵ اسفند - ۲۱:۶ |
پنجشنبه, 04 اسفند 1390 ساعت 21:29 |
سایت دکتر علی لاریجانی به نقل از سایت خبری اعتدال مواضع وی را در سال 88 در حالیکه سخنان دوپهلو و جهت دار لاریجانی را حذف کرده بود، منتشر کرد. بنابراین گزارش سخنان دوپهلو و حمایت گونه آقای لاریجانی در فتنه88 که در گفتگوی ویژه خبری شبکه دو سیما در تاریخ 30خرداد88 ایراد شد و همچنین حمایت صریح وی از آقای هاشمی رفسنجانی در تاریخ2آذر88 که اعتراض بسیاری از مردم قم و متدینین سراسر کشور قرار گرفت در لیست مواضع لاریجانی که در سایت شخصی وی منتشر شد به گونه ای عجیب سانسور شده است. جهت تنویر افکار عمومی و آگاهی مخاطبین محترم، فاطمیون سخنان ایشان را در فتنه88 منتشر می نماید.
شنبه 30خرداد/ لاریجانی: موضوع تجمعات را نباید نفی كرد!!! بسیج و نیروی انتظامی با مردم مهربان باشند به گزارش فردا به نقل از شبكه خبر، علی لاریجانی در گفتگوی ویژه خبری گفت: بخش عمده ای از مردم تصورشان در باره نتیجه انتخابات با نتیجه رسمی متفاوت است. باید به این تصور احترام گذاشت و حساب این جمعیت زیاد را با گروهی اغتشاشگر مخلوط نكرد. وی با اشاره به مشاركت 85 درصدی مردم در انتخابات، آن را بی نظیر دانست و راه قدردانی از آن را "صیانت از آرا برشمرد." وی با بیان اینكه به طور طبیعی در تهران شاهد حضور صدها هزار نفر در خیابان ها بودیم كه به نوعی در خصوص نتیجه انتخابات با یكدیگر مناقشه داشتند، گفت: منتقدان نتیجه انتخابات باید مرز خود را از آشوبگران جدا كنند. وی با بیان اینكه برخی از مناقشات به بعضی افراد شورای نگهبان كه در انتخابات موضع گیری كردند برمی گردد، تصریح كرد: اگر برخی از اعضای شورای نگهبان در خصوص نامزدها اعلام موضع نمی كردند، بهتر بود. علی لاریجانی در بخش دیگری از سخنان خود گفت: شورای نگهبان باید از همه ظرفیت ها استفاده كند تا اعتماد مردم در رسیدگی به تخلفات جلب شود . وی در عین حال افزود: ممكن است تخلفاتی نیز وجود داشته باشد و وجود شورای نگهبان به عنوان ناظر به همین دلیل است كه اگر تخلفی صورت گرفته آن را بررسی كند. رئیس مجلس شورای اسلامی تاكید كرد: راه های قانونی برای رسیدگی به اعتراضات باز است و ما باید با مهربانی و متانت این مسیر را طی كنیم. لاریجانی با اشاره به اظهار نظر محسن رضایی مبنی بر اینكه در برخی صندوق ها بیشتر از آمار واجدان شرایط منطقه آرا به صندوق ها ریخته شده است گفت: البته نمی دانم این حرف درست است یا نه، اما ممكن است تخلفی شده باشد كه شورای نگهبان باید رسیدگی كند. رئیس مجلس شورای اسلامی گفت: حساب اكثریت مردم از عده ای آشوب طلب جداست، و نیروی انتظامی و بسیج با مردم مهربان باشند. لاریجانی خاطرنشان كرد: صداو سیما نبایدبه گونه ای رفتار كند كه موجب تحریك احساسات مردم شود. وی همچنین اظهار كرد: مسئولان باید فضایی را ایجاد نمایند كه مردم احساس كنند می توانند حرف شان را بزنند.
لاریجانی گفت: مسئولان باید فضایی غیر از خیابان ها را برای تجمع در اختیار معترضان قرار دهند و ضمنا صداوسیما فرصت را به منتقدان بدهد. لاریجانی افزود: البته من نمی گویم این موضوع را به خیابان ها نكشانند اما این نیز دارای قواعدی است و در كشور ما تجمعات چنانچه براساس قانون باشد، مانعی ندارد. وی اضافه كرد: باید برای تجمعات مجوز بگیرند و در جایی برگزار كنند كه مخل كسب و كار مردم نباشد و این راه باز است، اما چنانچه این تجمعات بی شكل و بی قانون باشد برای كشور ضررهایی دارد و مردم را عصبانی می كند. وی گفت: من فكر می كنم نه موضوع تجمعات را باید نفی كرد و نه درباره موضوع تقلب باید فضای غبار آلودی را پدید آورد كه ارزش ومقدار این انتخابات ضایع شود. وی در بخش دیگر از اظهاراتش گفت: اگر ما نقصی می بینیم نباید قانون را زیر پا بگذاریم و به نفع همه ملت است كه قانون چه در این انتخابات و چه در مسائل دیگر رعایت شود و به نام حقوق ملت نباید قانون را زیرپا گذاشت. البته باید به سخن مردم هم كه در تظاهرات ها شركت كرده اند گوش كرد. لاریجانی در بخش دیگری از اظهاراتش گفت: چه معنایی دارد كه كسانی به كوی دانشگاه حمله كنند؟ حتی اگر با هر شعاری باشد و امكانات مردم را به آتش بزنند ، اینها به دنبال اهداف دیگری هستند، باید با آنها برخورد شود. لاریجانی در ادامه سخنان خود در خصوص مداخلات برخی كشورها و برخی افراد مانند نخست وزیر كشورهای انگلیس و آمریكا در امور داخلی ایران گفت :اینكه رسانه های خارجی در این خصوص تحریك آمیز كار می كنند یك دلیلش این است كه رادیو و تلویزیون ما باید در این خصوص شفاف عمل كند و یكطرفه نباشد تا دیگر نیازی به رسانه های خارجی نباشد.
دوشنبه2آذر ایسنا: علی لاریجانی رئیس مجلس شورای اسلامی، در مراسم اختتامیه ی دومین دوره جوایز ادبی جلال آل احمد گفت: متاسفانه درشت گویی در فضای سیاسی کشور ایجاد شده و نسبت های ناروا و تحقیرها نسبت به افراد راحت زده می شود. این همه تهمت و تحقیر نسبت به آقای هاشمی رفسنجانی با چه انگیزه ای زده می شد وچه فایده ای داشت؟ لاریجانی ادامه داد: آقای هاشمی بخشی از تاریخ انقلاب است؛ امام فرمود هاشمی زنده است، بنابراین انقلاب زنده است. وی همیشه یار و پیرو امام و رهبری بود. ایشان یک سال پیش در دانشگاه صنعتی شریف گفتند((بنده افتخار می کنم که پیرو رهبری هستم، عشق من رهبری است.)) حال درباره خانواده ی او اگر حرفی هم هست، باید از مسیر خودش دنبال شود. http://fatemiyon.ir/index.php/1389-08-30-03-32-23/1389-08-30-20-01-55/5675--88-
|
«مراجع تقلید، چنین رفتارهایی را نمیپسندند»، « به عقیده مراجع باید در مباحث اقتصادی...»،«با توصیه رهبر انقلاب و مراجع تقلید وارد صحنه انتخابات شدم» اینها تنها گزیدهای از خروارهاست که از سوی علی لاریجانی بارها بر سر زبان آورده شده و البته ظاهراً هدفی جز خرج کردن از محبوبیت رهبری و مراجع عظام برای جبران کاهش شدید محبوبیت در نزد افکار عمومی ندارد.
در این زمینه اما نکاتی قابل ذکر است:
۱- ورود علی لاریجانی به انتخابات سال جاری برخلاف انتخابات ۴ سال گذشته مجلس با اما و اگرهای فراوانی همراه بود. همین اما و اگرها بود که منجر به آن شد تا لاریجانی گزینههای دیگری نظیر اصفهان، تهران، لاریجان، آمل و... را مورد بررسی قرار دهد تا این بار به جای قم، از این حوزهها کاندیدای مجلس شود. اما او به درستی دریافت که تغییر حوزه خود به ویژه تغییر دادن «قم» به عنوان یک شکست عمیق سیاسی برای او محسوب شده و از این رو، وی گزینه بدتر را فرو نهاد و گزینه بد را برگزید. بد بودن این گزینه برای لاریجانی از آن رو بود که عمده نیروهای متدین و حزباللهی قم، بدنه حوزه علمیه و... به دلیل مواضع نامناسب علی لاریجانی در ماجرای فتنه سال ۸۸، مواضع ضد و نقیض او در تبعیت محض از رهبری معظم انقلاب اسلامی، عملکرد هیئت رئیسه مجلس در ماجرای یکشنبه سیاه مجلس، برخی کارشکنیها در روند مواجهه با دولت و... از وی گلایههای فراوانی به دل داشته و مقبولیت او در استان قم به شدت رو به ضعف نهاده بود. از سوی دیگر مراجع عظام تقلید و نیز جامعه مدرسین حوزه علمیه قم ۴ سال پیش، خود از او دعوت به حضور و کاندیداتوری از قم نموده بودند اما مواضع لاریجانی باعث شده بود تا تشتّتی در میان این بزرگان در اعلام حمایت از وی پدید آمده و منتقدین جدی نسبت به رفتار او وارد صحنه شوند.
اینچنین بود که بر اساس اخبار رسیده لاریجانی دست به دامان برخی از مراجع شد، به آنان فشار آورد تا جامعه مدرسین را مجاب نمایند که جلسهای تشکیل داده و علیرغم اجماع قبلی در عدم معرفی نامزد، وی را به عنوان نامزد جامعه مدرسین به مردم قم معرفی نمایند. گو آنکه او امروز در فضای علنی- دقیقاً در سخنانی متضاد با سخنان مخفیاش- هرگونه اعمال فشار به جامعه مدرسین را تکذیب مینماید و حتی با بیاحترامی به این نهاد با سابقه حوزوی- سیاسی، اعلام میکند که نیازی به حمایت جامعه مدرسین نمیدیده است اما واقعیت آن است که عملکرد نامناسب او باعث شده تا در میان مردم و بزرگان قم، تزلزل جدی نسبت به وی پدید آمده و او برای جبران این تزلزل، از محبوبیت مراجع عظام تقلید خرج کند.
۲- سابقه خرج کردن از جیب رهبری معظم انقلاب از سوی افراد، احزاب و جناحهای سیاسی ورشکسته، معالاسف سابقه روشن و تابندهای نیست. این رفتار، بارها باعث شده تا حتی رهبری فرزانه انقلاب در بیاناتی علنی و صریح، هرگونه حمایت خود از افراد و احزاب را تکذیب نموده و حتی اعلام کنند که از رأی ایشان حتی اعضای خانواده خودشان نیز مطلع نیستند؛ اما معالاسف این رفتار نامناسب، همچنان از سوی احزاب و اشخاص تکرار میشود. حکایت ناطق نوری در سال ۷۶، محمدباقر قالیباف در سال ۸۴ و علی لاریجانی اکنون، از همین دست است. اتفاقاً این نوع خرج کردنها از رهبری، همواره هم از سوی کسانی دنبال شده که زاویه مشخص و روشنی با عملکرد، فرامین و براهین رهبری و البته عدم محبوبیتی در میان مردم داشته و بدین شیوه سعی میکنند تا این خلاء و فاصله را جبران نمایند. و حال آنکه دقیقاً این رفتار، بارها و بارها مورد نهی جدی، علنی و آشکار رهبری واقع شده و ایشان نسبت به چنین انتساباتی همه را بر حذر داشتهاند.
۳- رابطه رهبری معظم انقلاب با افراد، احزاب و جریانات سیاسی -همانگونه که از میان بیانات خود ایشان و نیز سیره عملی رفتاری ایشان مشهود است - همواره تابع میزان پایبندی آنان به موازین و مبانی انقلابی - اسلامی است. چنانچه از آیات شریفه قرآن نیز برمیآید که خداوند از قول رسول اکرم(ص) میفرماید: «من اتّبعنی فانّه منّی؛ هرکس از من تبعیت کند او از من است.» و بر این اساس آنانکه در عمل و رفتار خود، تبعیتی از امام حق ندارند یا در تبعیت آنان شک و تردید و اما و اگر وجود دارد، به همان میزان هم، در «منّا» بودن شان اما و اگر وجود دارد. نقش رهبری انقلاب اسلامی اما هدایت و حمایت از همه افراد معتقد به انقلاب و پدری کردن برای همه و البته حمایت بیشتر از کسانی است که بیشترین تبعیت را از آرمانها و ارزشها دارند و از اینرو نقل قولهای اینچنینی که اساس آن، زمان و مکان آن و دایره آن نامشخص است، نمیتواند مبنا و مرجعی برای قضاوت نسبت به افراد قرار گیرد.
۴- در مظلومیت رهبری فرزانه انقلاب همین بس که علیرغم تذکرات صریح حضرت شان مبنی بر عدم حمایت از اشخاص و افراد، نسبتهای ناروایی از سوی بعضی از مسئولین به معظمله صادر میشود. اینکه بر اساس اخبار منتشره، علی لاریجانی در اولین سالگرد جنگ ۲۲ روزه غزه علیرغم بیانات و سیاستهای نظام و رهبری، به دیدار حسنی نامبارک مصری در قاهره میرود و حامیان وی، این دیدار و سفر را هماهنگ شده با رهبری معظم انقلاب اسلامی و در چارچوب دستورات ایشان تفسیر میکنند اما خود ایشان در بیاناتی در سفر اخیر به کرمانشاه اعلام میفرمایند که از انجام این سفر نهی کرده بودند و البته برخی اعضای دفتر در اعلام آن کوتاهی می کنند، نمونه علنی دیگری است که دوستان نزدیک جناب لاریجانی بدون سند و مدرک متقن و با وقاحت تمام به خیمه اصلی انقلاب اسلامی نسبت داده و به ایشان ایراد اتهام میکنند. و بر این اساس آیا نمیتوان نسبت به صحت نقل قول علی لاریجانی از مقتدای فرزانه انقلاب ابراز تردید نمود و راوی آن را غیر ثقه دانست؟
۵- برخی از سیاسیون، افراد و احزاب سیاسی منتسب به اصولگرایی و رسانههای وابسته بدیشان معالاسف خود را صاحب و مالک دو نبش مغازه کاسب کاری از آبروی رهبری میدانند. اینان همواره در محافل و مجالس سیاسی خود، به نقل قولهایی غیر مستند از معظم له اقدام کرده و اعلام میدارند که «آقا» در فلان دیدار و بهمان گفتوگو، فلان جملاتی را بیان داشتهاند. این رویه غلط، حتی بعضا تا بدانجا به پیش میرود که به دروغ سخنان متناقض یا متضادی با سخنان آشکار معظم له نیز بدیشان منتسب میسازند. این در حالی است که خود معظمله بارها اعلام کردهاند هیچ حرف درگوشی و مخفی با کسی نداشته و اگر بخواهند سخنی را اعلام فرمایند بدون آنکه سخنگویی داشته باشند، خود آن را در اجتماعات عمومی بیان میکنند. آیا این رفتار و سخنان کذب، مصداقی از افتراء به اولیای الهی و در امتداد نهی خدای متعال در قرآن مبنی بر «ان الذین یفترون علی الله الکذب لا یفلحون» نیست؟ و در این بین این سؤال مطرح است که کسانیکه خود را مالک مطلق بیانات در گوشی رهبری انقلاب میدانند، بلافاصله افراد را زاویهدار با فلان بیان در گوشی رهبری ارزیابی میکنند و... آیا نباید نسبت به سخنان اینچنینی لاریجانی و ادعای وی مبنی بر توصیه درگوشی رهبری فرزانه انقلاب به وی مبنی بر کاندیداتوری در انتخابات آتی مجلس واکنشی نشان دهند؟
۶- حتی به فرض صحت نقل قول لاریجانی، آیا نگاه ابزارگرایانه او از این بیان رهبری برای جبران خلاء محبوبیت وی در قم، قابل خدشه نیست؟ اینکه مقام معظم رهبری همه واجدین شرایط را نیز به حضور و پرشورسازی فضای انتخابات دعوت فرمودند آیا میتواند اعلام حمایت و توصیه ویژه ایشان به حضور یک فرد در انتخابات و البته لاپوشانی عملکرد نامناسب وی تلقی شود؟ یادآور می شوم نویسنده این مقاله در هفته نامه 9 دی(29 بهمن 90 شماره 42) شش روز بازداشت شد.
http://9day.ir/Volume/42/3/
مشاور کارگروه فیلترینگ گفت: فیلتر سه سایت خبری در پی صدور حکم قضایی صورت گرفته است.
به گزارش خبرگزاری دانشجو، دسترسی به سایت های خبری صراط، بی باک و 598 از صبح امروز ممکن نیست.
مومن نسب مشاور کارگروه فیلترینگ در این زمینه در گفتوگو با خبرگزاری دانشجو اعلام کرد: فیلتر این سه سایت در پی صدور حکم قضایی صورت گرفته است.
http://www.rajanews.com/detail.asp?id=117919
نسخه جدید بازی فوق العاده جذاب و محبوب بتمن برای آی او اس عرضه شد. از ویژگی های این بازی می توان به محیط کاملا سه بعدی و بی نظیر آن اشاره کرد. این نسخه قابل نصب و اجرا بر روی آیفون و آیپاد تاچ و آیپد می باشد.
|
فرزاد صبوري دوره سي ام جشنواره تئاتر فجر هم با فراز و نشيب ها و متن و حواشي خاص خودش برگزارشد. اما اين دوره جشنواره نيز دچار مشكلات متعددي بود كه البته اين مشكلات جداي از فضاي كلي تئاتر ما نيست.
جشنواره اي كه ماه ها دربلاتكليفي دبير به سرمي برد، جشنواره اي 30 ساله كه از نظر آمار كمي، يكي از محدودترين جشنواره هاي سال هاي اخير بود. جدول رنجور جشنواره و تعداد محدود مكان هاي نمايشي دال بر اين واقعيت است كه جشنواره نتوانست از ظرفيت حداكثري تئاتر كشور استفاده كند. اين جشنواره برخلاف وعده هاي داده شده نتوانست ميزبان خوبي براي بچه هاي تئاتر شهرستان شود و علي رغم بودجه ميلياردي، سهم گروه هاي شهرستاني از لذت بودن در جشنواره تنها سه شب بود كه آن هم تنها صرف آمادگي با شتاب براي اجرا و ترك باشتاب تر مي شود. جشنواره سي ام تئاتر فجر برخلاف وعده هاي اوليه- كه گويا تبليغاتي و براي شركت حداكثري گروه ها بوده است- كمتر از يك سوم كمك هزينه اي اعلام شده را به گروه ها پرداخته است. اين جشنواره ميزبان برخي آثار است كه تعارض جدي با سياست هاي فرهنگي نظام دارند. آنچنان كه در نمايشي با كمال صراحت و وقاحت هشت سال دفاع مقدس را بازي سياسي مي داند و تا مي تواند به شهداي گرانقدر اين حماسه توهين مي كند.
در جشنواره فجر امسال جهت گيري در راستاي نمايش ارزشي و منطبق با ايام پيروزي انقلاب وجود خارجي نداشت- البته اگر چند كار شعارزده را از اين قاعده مستثني كنيم. اين دوره از جشنواره هم دربخش آثار ايراني و هم در بخش آثار خارجي از بي نظمي شديدي رنج مي برد. نيامدن برخي از گروه هاي خارجي يا حضور ناقص و تغييرات پي درپي جدول و آغازهاي با تأخير نمايش ها و لغو برخي از كارگاه ها ي آموزشي تنها بخشي از عوارض اين سوءمديريت است.
در اين جشنواره اول كارهاي مسئله دار را تأييد مي كنند، حمايت مي كنند، در جدول مي گذارند و بعد شك مي كنند، بازبيني مجدد مي گذارند، رد مي كنند و براي هنرمندنماهايي كه نه سواد تئاتر دارند و نه هنر آن را و نانشان در همين جنجال هاست، بهتر آماده مي كنند و اين آدم ها را يك شبه قهرمان و مظلوم مي كنند و... جشنواره تئاتر فجر را از حيث استقبال تماشاگران بايد يكي از كم رونق ترين جشنواره ها دانست.
توصيه دوستانه اين است كه به عوض اتكا به آمارهاي چندلا پهناي مديران جشنواره آمارهاي حقيقي را بيابيد و خود قضاوت كنيد. درجشنواره امسال، درست زماني كه استعمار پير انگليس، زخم خورده از ايستادگي ملت ايران براي ما خط و نشان مي كشد، تئاتري از آن كشور براي شركت در جشنواره پيروزي انقلاب اسلامي دعوت مي شود و باز در همين جشنواره است كه نمايشي اجرا مي شود كه حداقل پنجاه بار نام كشور انگليس تكرار مي شود و از شرافت نظام پادشاهي آن كشور تقدير مي شود.
درجشنواره سي ام تئاتر فجر نمايشنامه هايي از سياه نمايي به عنوان آثار برگزيده انتخاب مي شود و علاوه بر جوايز كذا و كذا در دو هزار نسخه چاپ و تكثير مي شود. اين گزارش بدون ترديد مي تواند جزئي تر و مصداقي تر منتشر شود .
پس از پايان دور دوم مذاكرات ايران و آژانس در ماه گذشته مهم ترين محوري كه ابتدا مقام هاي آژانس و سپس رسانه هاي غربي به تبليغات روي آن پرداخته اين بود كه ايران در هر دو دور مذاكره درخواست تيم آژانس براي دسترسي به سايت پارچين را رد كرده است.
يوكيا آمانو در روز 2 اسفند (21 فوريه) در بيانيه اي از ايران به سبب نپذيرفتن دسترسي تيم آژانس به پارچين انتقاد كرد. هرمن ناكارتس معاون وي هم كه سرپرستي هيئت مذاكره كننده با ايران را برعهده داشت، همان روز در وين به خبرنگاران گفت ايران يكي از مهم ترين درخواست هاي آژانس را كه بازديد از پارچين بوده نپذيرفته است.
آمانو در پاراگراف هاي 6 و 8 از گزارش فوريه 2012 هم به اين موضوع اشاره كرده و نوشته است كه تيم آژانس در هر دو دور مذاكرات با ايران درخواست بازديد از پارچين را مطرح كرده ولي ايران اعلام كرده است كه نمي تواند اين درخواست را بپذيرد.
پس از اين اتفاق برخي رسانه هاي غربي شروع به القاي اين موضوع كردند كه ايران به اين دليل از راه دادن بازرسان به پارچين خودداري مي كند كه در حال تغيير دادن وضعيت اين تاسيسات به منظور از بين بردن نشانه هاي فعاليت هسته اي است.
اين در حالي است كه ديپلمات ها در تهران مي گويند هم گزارش آژانس و هم تحليل هاي رسانه هاي غربي در اين باره كاملا گمراه كننده است.
يك ديپلمات در اين باره گفت: «در واقع قضيه بسيار ساده است. قصه از اين قرار است كه ايران تاكيد دارد و منطقي هم اين است كه ابتدا يك مداليته شامل جدول زماني و اقدامات طرفين، بايد مورد توافق قرار گيرد و بعد اگر قرار است دسترسي هم به پارچين داده شود، در چارچوب آن مداليته باشد». وي ادامه داد: «بنابراين دسترسي به پارچين منتفي نيست اما ابتدا بايد مداليته نهايي شود تا روشن باشد در چه چارچوبي و در ازاي چه چيزي و با چه هدفي تيم آژانس به پارچين مي رود». دكتر علي اصغر سلطانيه نماينده ايران در آژانس بين المللي انرژي اتمي در اين باره گفته است: «هر نوع بازديد و دسترسي به سايت پارچين پس از مذاكره و موافقت بر سر يك چارچوب مشخص عملي خواهد بود».
اين ديپلمات مطلع درباره اين شبهه كه تاخير در دسترسي به پارچين ممكن است علامت تلاش ايران براي محو كردن رد پاي فعاليت ها باشد، گفت: «اين اظهارنظر به لحاظ فني خنده دار است. اولا ما مي دانيم ماهواره هاي آمريكايي دائما در حال تصويربرداري از پارچين هستند و هرگونه تغييري را رصد مي كنند و ثانيا فعاليت هسته اي به گونه اي است كه نمونه ذرات آن تا ده ها سال باقي مي ماند و به هيچ وجه قابل محو كردن نيست».
لازم به ذكر است ايران پيش از اين هم دو بار در سال هاي 83 و 84 اجازه بازرسي آژانس از پارچين را داده اما هرگز نشانه اي از فعاليت هاي هسته اي نظامي در آن ديده نشده است.
webnet.loxblog.com
دادگاه نظامي لبنان سه جاسوس اسرائيل را به اعدام محكوم كرد.
به گزارش پرس تي وي، يك منبع قضايي لبنان گفت: دادگاه «موسي علي موسي» متهم رديف اول را به اعدام محكوم كرده است.موسي «اطلاعات مربوط به سران حزب الله» را بين سال هاي 2000 و 2010 به رژيم اسرائيل انتقال داده است.همچنين اين دادگاه علي سويد و احمد عبدالله را به اتهام جاسوسي براي رژيم اسرائيل به صورت غيابي به اعدام محكوم كرد.
از آوريل 2009، بيشتر از 100نفر از جمله اعضاي نيروهاي امنيتي و كارمندان مخابرات لبنان به اتهام همكاري با سرويس اطلاعاتي اسرائيل (موساد) در لبنان بازداشت شده اند.
بسياري از چهره هاي سياسي براي افرادي كه در رابطه با مرگ غيرنظاميان لبناني به خصوص در جريان جنگ سال 2006 گناهكار شناخته شده اند، درخواست اعدام كرده اند.
زورگيري به سبک ديجيتال در قرن 21 به سر میبریم و دنیا روزبهروز پیشرفت میکند.
همگام با این پیشرفتها مزاحمتها و زورگیریهای قدیمی نیز منسوخ شده و روشهای مدرن جایشان را میگیرد. امروزه شاید بتوانیم طی روز و در اماکنی که پلیس حضور دارد بهطور کامل از شر اراذل و اوباش خیابانی در امان باشیم اما با گسترش فناوری و نبوغ بسیار زیاد برخی از این اراذل و اوباش در محیطهایی همچون اینترنت، نمیتوان از دست آنها در امان بود! همگی شما با ویروسها و پیامدهای مخرب آنها آشنا هستید!
اما تعداد کمی از کاربران با بدافزارهایی تحت عنوان ransomware آشنایی دارند و به آنها آلوده شدهاند! این بدافزارها که میتوانیم آنها را اراذل و اوباش دیجیتال یا باجگیرهایی به سبک امروزی معرفی کنیم، پس از آلوده کردن رایانه شما اطلاعاتتان را قفل کرده و برای برداشتن این قفل از شما پول زور طلب میکنند! در چنین شرایطی که انشاءالله نصیب هیچ کاربری نشود، همانند بسیاری از فیلمهای پلیسی، راهحلهای ممکن برای پسگیری اطلاعات از چنگال این گروگانگیرهای پنهان و ناشناس، پرداخت پول درخواستی یا کمک گرفتن از پلیس برای شناسایی و آزادکردن گروگانهاست! روش اول (پرداخت پول) مختص کسانی است که پولشان زیادی کرده اما روش دوم (بازپسگیری اطلاعات بدون پرداخت هزینه) مختص کاربرانی است که یک قدم جلوتر از این زورگیرها حرکت میکنند و البته از خوانندگان پر و پا قرص کلیک هستند! شاهکلید اینجاست نرمافزار WindowsUnlocker ابزار جدیدی است که توسط کمپانی مشهور Kaspersky طراحی شده است.
این نرمافزار عملکردی همانند دیسک نجات کسپراسکای دارد و تفاوتش در این است که دیسک نجات برای پاکسازی رایانه در مواقع آلودگی به ویروسها کاربرد دارد و WindowsUnlocker در مواقع گروگان گرفته شدن اطلاعات شما توسط ransomware ها مورد استفاده قرار میگیرد.
وقتی رایانه شما به ransomware آلوده شود و نتوانید حتی به محیط سیستمعامل دسترسی داشته باشید، با استفاده از این برنامه میتوانید براحتی رایانه را در محیط داس بوت سپس نرمافزار را اجرا کنید. مشاهده میکنید که نرمافزار WindowsUnlocker در چند ثانیه بخشهای کلیدی سیستمعامل از جمله رجیستری را مورد بررسی قرار داده و همه اطلاعات مربوط به باجگیرها را از روی رایانه شما حذف میکند. در نهایت با راهاندازی مجدد رایانهتان مشاهده خواهید کرد تمام اطلاعات شما از دست گروگانگیرها آزاد شده و براحتی میتوانید از آنها استفاده کنید. چگونه؟ چنانچه رایانهتان به این نوع بدافزار آلوده شده است یا به هر دلیل دیگری قصد دارید بهطور کامل با روش استفاده از این نرمافزار آشنا شوید ، میتوانید مراحل زیر را دنبال کنید:
1ـ ابتدا نسخهای از این نرمافزار را که به صورت یک فایل ایمیج قابل رایت روی دیسکهای فشرده یا حافظههای فلش است از لینک زیر دانلود کنید: http://utils.kaspersky.com/Distr/WindowsUnlocker/KWU_1
.0.3.upd.iso 2ـ چنانچه قصد دارید توسط دیسک فشرده از نرمافزار مربوطه استفاده کنید ، آن را روی سیدی یا دیویدی مورد نظرتان رایت کنید. در غیر اینصورت چنانچه بخواهید آن را به حافظه فلشتان منتقل کنید ، میتوانید با کمک ابزار Kaspersky USB Rescue Disk Maker، آن را به حافظه فلش منتقل و فلش را نیز آماده بوت توسط این ابزار کنید.
http://rescuedisk.kaspersky-labs.com/rescuedisk/updatable/rescue2usb.exe 3ـ رایانه را توسط دیسک یا حافظه فلش ایجاد شده در مرحله 2 بوت کنید.
4ـ زبان موردنظر را از فهرست بهنمایش درآمده انتخاب کرده و کلید اینتر را فشار دهید.
5 ـ برای استفاده راحتتر از برنامه، با کلیک روی گزینه Kaspersky Rescue Disk Graphic Mode کلید اینتر را فشار دهید تا برنامه در حالت گرافیک فراخوانی شود. 6 ـ درحالت گرافیک روی منوی Start کلیک کنید و گزینه KasperskyWindowsUnlocker را انتخاب کنید.
7ـ مشاهده میکنید که یک صفحه سفید باز شده و به بررسی بخشهای مختلف سیستمعامل میپردازد. در نهایت نیز گزارشی از عملیات انجام شده در اختیار شما قرار میگیرد و با یکبار راهاندازی مجدد رایانه، تمامی بدافزارهای مورد نظر از روی رایانه حذف شده و براحتی میتوانید از اطلاعات خود استفاده کنید.
امروز داشتم وبگردی میکردم که رسیدم به تلخندک ، کاریکاتور و نقاشی های جالبی داشت ببینید
webnet.loxblog.com
دستگاه امنيتي آمريكا همواره سعي داشته است ملت آمريكا و ديگر ملل غرب را با تبليغات وسيع و به طرق مختلف از خطر گروههاي تروريستي بترساند. يكي از راههاي ايجاد اين ترس تاكيد بر امكان دستيابي اين گروهها و گروهک ها به توانمنديهاي بيشتر و يا احيانا تسليحات استراتژيك بوده است.
از جمله ميتوان به تبليغات وسيعي اشاره كرد كه بعد از يازده سپتامبر انجام شد و حاوي اين پيام بود كه گروههاي تروريستي همچون القاعده و نيز برخي دولتها در حال برنامه ريزي براي دست يابي به عوامل خطرناك و تسليحات بيولوژيك هستند تا عليه مردم آمريكا و منافع ملي آنان به كار گيرند.
اما پيچيدگي و نياز به دانش و تكنولوژي بالا براي توليد عوامل بيولوژيك در حدي است كه گروههاي تروريستي هيچگاه نميتوانند مستقلا و بدون كمك دولتها به توانمنديهايي براي كشتار دسته جمعي توسط تسليحات بيولوژيك دست يابند. با وجود آگاهي سياستمداران آمريكا از اين حقيقت، اين دست تبليغات گاه و بيگاه در دستور كار رسانهها قرار ميگيرد تا علاوه بر نوعي فرار به جلو پوششي نيز بر اعمال ننگين ايشان ايجاد شود تا در سايه آن بتوانند همچنان بر اقدامات غير انساني و ضد بشري خود ادامه دهند.
در اينجا به بخشي از سياستها و آزمايشهاي ننگين دولت آمريكا در جهت توليد و استفاده از عوامل خطرناك بيولوژيك عليه بشريت خواهيم پرداخت و خوانندگان محترم را دعوت خواهیم کرد به اين نكته توجه کنند که اگر روزي چنين جنايتكاراني در سايه اهمال و زودباوري ملتهاي ديگر موفق به تكميل سيطره قدرت جهاني خود شوند؛ در چه حد و درجه ای مرتكب اعمال ضد انساني خواهند شد.
یازده سپتامبر ، نامه های آلوده و گسترش تحقیقات
نامههاي آلوده ای که به آدرس برخی مقامات آمریکایی فرستاده شد
پس از حملات يازده سپتامبر و به دنبال آن پيش آمدن برنامه طراحي شده نامههاي آلوده با سم باكتري مولد سياه زخم، دولت نومحافظهكاران با بهانه قرار دادن اين اتفاق سيلي از بودجههاي دولتي را براي مقابله با تهديدات بيولوژيك گروههاي تروريستي همچون القاعده به مراكز تحقيقاتي مختلف ارائه داد تا به ظاهر راهكارهايي براي مقابله با اين حملات فراهم كنند. براي برخورداري از اين سيل پولي، بسياري از سازمانهايي كه بر روي بيماريهاي واگيردار و عفوني كار ميكردند كار خود را به نوعي با بيوتروريسم ارتباط داده و دست به انجام تحقيقات و آزمايشهاي گستردهاي زدند كه يقينا در آيندهاي نه چندان دور نتايج آن همچون نتايج پژوهشهاي دهههاي قبل بر همگان ظاهر خواهد شد.
در سيستم درجه بندي امنيت بيولوژيك آمريكا درجه 4 به خطرناكترين آزمايشها و آزمايشگاهها داده ميشود.آآ پيش از يازده سپتامبر تنها پنج آزمايشگاه وجود داشت كه در بالاترين درجه امنيت بيولوژيك، يعني درجه 4، قرار داشتند و به طور فعال در زمينه مطالعه عوامل بيولوژيك مرگزا كار ميكردند. در حالي كه در سال 2009 اين تعداد به پانزده مورد رسيد و روند افزايشي همچنان ادامه داشته و تعدادي نيز در حال ساخت هستند.
در مجموع هم اكنون بيش از 400 مركز تحقيقاتي در درجات امنيت بيولوژيك 3 و 4 در آمريكا فعال هستند كه توانايي توليد عواملي همچون باكتري سياه زخم و فراوردههاي آن را دارند و بيش از چهارده هزار نفر بر روي توليد چنين عوامل خطرناكي كار مي كنند كه اكثر آنها مربوط به بخش غير دولتي بوده و براي كسب بودجه مجبورند پروژههاي مد نظر سياستمداران را هرچه كه باشد بپذيرند.
آزمایشگاهی با درجه امنیتی 4
جالب توجه است كه اين توسعه گسترده تحقيقات تنها به بهانه احساس خطر از چند گروهك تروريستي و انتقال تبليغاتي اين احساس به مردم آمريكا انجام گرفته است! به نظر ميرسد قدرتهاي جهاني وارد مسابقه تسليحاتي پنهان جديدي شدهاند كه بسيار پرحاشيهتر و مخربتر از مسابقه دستيابي به تسليحات هستهاي است. شايد ديگر هزينههاي ساخت و نگهداري تسليحات هستهاي چندان به صرفه نميباشد و نظم نوين جهاني ادعا شده از سوي دنياي غرب نياز به اسلحه نوين كم خرج تر و مخربتري دارد. با اين وصف توسعه تسليحات بيولوژيك خطر جدي مسابقه تسليحاتي قدرتها در دنياي آينده خواهد بود. زيرا كه از هم اكنون در آمريكا و برخي ديگر از مدعيان قدرت، مراكز ملي دفاع بيولوژيك در تمامي زيرشاخههاي آن تاسيس شده است.
شهروندان خودی آمریکا نیز در امان نیستند
نكته بسيار مهم اين است كه ارتش آمريكا در طول دهههاي گذشته براي دستيابي به اين تسليحات علاوه بر شهروندان نظامي خود حتي شهروندان غيرنظامي از همه جا بيخبر آمريكايي را نيز به عنوان نمونههاي آزمايشگاهي به كار گرفته و از آنان به صورت حيوانات آزمايشگاهي براي تست عواملي همچون گاز خردل، گاز اعصاب، داروهاي روانگردان، باكتريها و ويروسهاي گوناگون استفاده كرده است كه در ادامه به تفصيل به این موضوع خواهيم پرداخت.
در اينجا با يادآوري برخي از جنايات انجام گرفته در مسير دستيابي به تسليحات بيولوژيك، اين موضوع را مطرح ميكنيم كه نظامي كه مسلح به پيشرفتهترين نوع اين سلاحهاست و علي رغم تعهدات بينالمللي خود هم اكنون نيز تحقيقات مرتبط را ادامه ميدهد و حتي در حق شهروندان خود اعم از كودكان و زنان و بيماران نيز اغماضي ندارد تا چه اندازه ميتواند براي ديگر ملتها خطرناك و عاري از هرگونه نگاه انساني باشد.
آزمايشهاي مرتبط با تسليحات و عوامل بيولوژيك در آمريكا چيز جديدي نيست و حداقل به دهه سي ميلادي بر ميگردد. در طي جنگ سرد هزاران شهروند آمريكايي قرباني آزمايشهاي پرتو دهي در مركز انرژي اتمي و ديگر مراكز دولتي شدند و حتي بعد از امضاي معاهده بينالمللي منع آزمايشها و توليد تسليحات و عوامل بيولوژيك در سال 1972 اين كار در آمريكا ادامه يافت و چنانكه اشاره شد بعد از يازده سپتامبر 2001 به يك جهش بزرگ ناگهاني و سوال برانگيز نيز دست يافت.
در سال 2001 سندي از وزارت دفاع آمريكا به دست آمد كه نشان ميداد در طي سالهاي 1962 تا 1973 هزاران سرباز آمريكايي به طور عمدي در معرض عوامل شيميايي و بيولوژيك قرار گرفتهاند. عواملي مانند گاز اعصاب، گاز سارين، باكتري اي كولاي (E-coli)، باكتري باسيلوس گلوبيجي (Bacillus globigii)، سياه زخم و طاعون بر روي افراد بيخبر كه هيچ حفاظتي هم نميتوانستند از خود انجام دهند روي داده است. جالب توجه است كه اين گزارش فقط دو روز پس از حملات يازده سپتامبر پخش شد و در آن بحبوحه هيچگونه توجهي را به خود جلب نكرد.
در سالهاي اخير ظهور بيماريهايي مانند ايدز، بيماري لژيونري، هپاتيت سي، جنون گاوي، ويروسهاي عامل خونريزي، تب لاسا، سندرم خستگي مزمن، بيماري جنگ خليج فارس و بيماريهاي ديگر سوالاتي در مورد منشا آنها ايجاد كرده است. بر اساس گزارشهاي علمي، در هشت دهه از قرن بيستم آمار مرگ و مير ناشي از بيماريهاي مسري در آمريكا در حال كاهش بوده است اما به يكباره از سال 1981 تا 1995 اين آمار 58 درصد افزايش يافته است.
در زير فهرست كوتاهي از جنايات پرهياهوترين مدعي حقوق بشر و ارزشهاي انساني در زمان كنوني را ارائه ميدهيم.
1932، اداره خدمات بهداشتي عمومي آمريكا مراحل نهايي بيماري سيفليس را بر روي 399 سياه پوست منطقه تاسگك در آلاباماي آمريكا آزمايش كرد. بوميان هيچ اطلاعي از اصل موضوع نداشته و تصور ميكردهاند از طرف دولت آمريكا خدمات بهداشتي براي ايشان در نظر گرفته شده است. اين بررسي به آزمايش تاسكيگ (Tuskegee Experiment) معروف شد و براي اين بود كه مشخص شود چقدر طول ميكشد كه انسان در اثر ابتلا به سيفليس بميرد. اين افراد به سيفليس مبتلا شده و با مرگ دردآوري از بين رفتند. سيفليس باعث ايجاد زخم سفتي در ناحیه تناسلی شده و در ادامه عفونت فراگیري بدن را فرا ميگيرد و بافتها و اعضای بدن تخریب میشوند .
آلوده کردن سیاه پوستان به باکتری سیفلیس
انجام بررسی بر روی نمونه های آلوده شده
نتایج! زخم ایجاد شده در پای یک بیمار
1940، چهارصد نفر از زندانيان شيكاگو به بيماري مالاريا آلوده شدند تا تاثير داروهاي جديد عليه اين بيماري ارزيابي شود. این بیماری به صورت عفونت حاد در بیشتر موارد وخیم و گاهی طولانی و با ویژگیهای تب متناوب و لرز، کمخونی و بزرگی طحال و گاه با ویژگیهای ساده یا کشنده دیگر خودنمایی میکند. اهمیت این بیماری به خاطر شیوع زیاد و مرگومیر قابل توجهاست.
1942، چهار هزار سرباز تحت تاثير گاز خردل قرار گرفتند. اين آزمايش تا 1945 ادامه يافت. این گاز دارای اثرات مخرب بر روی پوست، سیستم تنفسی و دستگاه گوارش بوده و سرطانزا است.
تاثیر گاز خردل بر پوست بدن یک سرباز
1944، ارتش آمريكا از انسان براي تست ماسكهاي گاز استفاده كرد. افراد در اتاقهاي گاز زنداني شده و در معرض گاز خردل و ائويسيت كه تركيبي سيانوردار است قرار مي گرفتند.
1945، پروژه پيپركليپ (Project Paperclip) شروع شد كه هدف آن به كارگيري دانشمندان فراري نازي در قبال پيشنهاد امنيت و هويتهاي مخفي به آنها بود. بخشي از اين دانشمندان در آزمايشگاههاي توليد عوامل بيولوژيك به كار گرفته شدند. همچنين در همين سال برنامه اف (Program F) نيز آغاز به كار كرد كه تاثير فلورايد بر سيستم اعصاب مركزي را بر روي انسانها بررسي مينمود.
1946، تعدادي از بيماران بيمارستانهاي ارتش به عنوان خوكچه آزمايشگاهي براي آزمايشهاي پزشكي ارتش استفاده شدند و براي مخفي كاري بيشتر در گزارش ها لفظ آزمايش به مشاهده و بررسي تبديل شد.
1947، طبق اسناد به دست آمده از وزارت دفاع آمريكا (به عنوان مثال سند: Document 07075001, January 8, 1947.) مشخص شد كه ارتش آمريكا تاثير برخي پرتوها را بر روي انسان آزمايش كرده است. در همين سال CIA مطالعاتي بر روي ماده مخدر صنعتيLSD انجام داد و نمونه هاي انساني نظامي و غير نظامي بدون اينكه اطلاعي داشته باشند مورد استفاده قرار گرفتند.
ال. اس. دی. سبب ایجاد اختلال در خلق و خوی فرد میشود، شناخت زمان و مکان را مختل ، فرد را دچار خوشی بیجا ، خودستایی ، احساس سبکی و بیوزنی ، هذیان و افسردگی میکند و ممکن است مصرف کننده را به خودکشی و آدمکشی بکشاند. با مصرف ال. اس. دی. توهمهای بینایی و شنوایی دست میدهد و اشباح خیالی جای خاصی در ذهن فرد باز میکنند.
اخبار مربوط به سیا و گروه های توزیع ال اس دی در مطبوعات آمریکا
1950، وزارت دفاع شروع به انفجار بمب اتمي در برخي مناطق كرد تا نتيجه آن را بر روي ساكنان اطراف محدوده انفجار از نظر پزشكي مطالعه كند. در همين سال براي انجام يك مانور يك كشتي نيروي دريايي، سانفرانسيسكو را با يك بمب باكتريايي سم پاشی كرد و دستگاههاي ارزيابي مستقر در شهر چگونگي پراكنش اين باكتري را ارزيابي كردند. شهروندان بسياري به بيماري شبه پنوموني مبتلا شدند. به التهاب بافت ریه که یک یا دو طرف قفسه سینه را درگیر میکند و معمولا در اثر عفونت ایجاد میشود ذاتالريه، پنومونی یا عفونت ریه گفته میشود.
1951، وزارت دفاع شروع به انجام آزمايش بر روي ويروسها و باكتريهاي مولد بيماري در فضاي باز غيرآزمايشگاهي كرد كه تا 1969 ادامه داشت و مردم مناطق اطراف محلهاي آزمايش تحت تاثير اين عوامل قرار گرفتند.
1952، بر اساس اسنادي كه آلمان منتشر كرده است در اين سال آمريكا طي جنگ كره از تسليحات بيولوژيك استفاده كرد.
1953، ارتش، ابرهايي از گاز سمي سولفيد كادميوم روي (zinc cadmium sulfide) را بر روي وينيپگ، سنت لوئيس، ويرجنيا، ميناپوليس، فورت واين، دره رود مونوكاسي در مريلند و لسبورگ رها كرد. هدف اين بود كه ببينند گازهاي شيميايي به چه نحوي پخش ميشوند. در همين سال نيروي دريايي ارتش آمريكا به كمك CIA آزمايشهايي را ترتيب داد كه دهها هزار نفر در نيويورك و سانفرانسيسكو تحت اثر عوامل منتشر شونده در هوا مانند سراشيا مارسسنس (كه موجب عفونتهای ریوی، ادراری و خوني ميشود) و باسيلوس گلوبيجي (مرتبط با بيماري سياه زخم) قرار گرفتند.
همچنين در همين سال CIA پروژه MK ULTRA را شروع كرد كه يك برنامه پژوهشي يازده ساله براي توليد و آزمايش داروها و عوامل بيولوژيكي داراي كاربرد در برنامههاي كنترل ذهن و تغيير رفتار بود. شش مورد از پروژههاي دست پاييني اين پروژه شامل آزمايش اين عوامل بر روي انسانهاي بي اطلاع بود.
1955، CIA در آزمايشي به منظور تست توان خود براي آلوده سازي جمعيتهاي شهري با عوامل بيولوژيك، باكتري خاصي را كه از زرادخانه تسليحات بيولوژيك ارتش گرفته بود در تامپا باي ايالت فلوريدا رها كرد. در همين سال بخش شيميايي ارتش آمريكا آزمايشهاي جديدي با استفاده از LSD بر روي بيش از هزار نفر از شهروندان آمريكايي شروع كرد كه تا 1958 ادامه داشت.
آزمایش های مرتبط با ماده روان گردان ال اس دی
1956، ارتش آمريكا پشههاي ناقل بيماري تب زرد را در ساوانا (Savannah) و آوون پارك (Avon Park) فلوريدا رها كرد و به دنبال هر تست عوامل ارتش در قالب متخصصين بهداشت عمومي تاثيرات را بر روي قربانيان بررسي كردند. ویروس تب زرد به کبد آسیب میرساند و یرقان به وجود میآورد.
1960، مجوز انجام تحقيقات بيشتر با LSD در اروپا و شرق دور براي ارتش صادر شد. آزمايش بر روي اروپاييها به نام پروژه THIRD CHANCE و بر روي آسيايي ها با نام پروژه DERBY HAT بود.
1965، CIA و وزارت دفاع پروژه MK SEARCH را آغاز كردند كه برنامهاي بود براي توسعه تواناييهاي دستكاري رفتار انساني از طريق استفاده از داروهاي روان گردان.
آزمایش بر روی انسان سالم با استفاده از مواد روان گردان
در همين سال زندانيان زندان ايالتي هولمسبورگ در فيلادلفيا تحت تاثير ديوكسين قرار گرفتند كه از اجزاي بسيار سمي عامل نارنجي بود كه در ويتنام به كار گرفته شده بود. افراد سپس از بابت ابتلا به سرطان بررسي شدند و مشخص شد كه عامل نارنجي ميتواند موجب بروز سرطان شود.
![]() |
|
|
|
|
|
نوزادان متولد شده از مادران آلوده به عامل نارنجی |
کودکان متولد شده از مادران ویتنامی بعد از بمباران های شیمیایی
انسان هایی که تحت تاثیر عامل نارنجی قرار گرفته اند.
1966، CIA پروژه MK OFTEN را شروع كرد كه تست تاثيرات سمي داروهاي خاصي بر روي انسان و حيوان بود. در همين سال ارتش در سيستم تهويه مطبوع متروي نيويورك باسيلوس سابتيليس را رها كرد كه عامل اصلي بيماري سياه زخم ميباشد. بيش از يك ميليون نفر از شهروندان در معرض اين باكتري قرار گرفتند.
1969، كنگره آمريكا يك بودجه ده ميليون دلاري در اختيار وزارت دفاع قرار داد تا طي پنج الي ده سال عاملي را توليد كند كه ايمني طبيعي در برابر آن كاري از پيش نبرد. چندين سال بعد بيماري ايدز با همان خصوصيات خواسته شده شايع شد.
1970، آمريكا توسعه و توليد تسليحات مختص نژاد را تشديد كرد. اين سلاحهاي بيولوژيك كه شامل عوامل بوجود آورنده بيماريهاي خاصي هستند به گونهاي دستكاري شدهاند كه بر روي نژادهاي خاصي از انواع بشر عمل ميكنند در واقع اين عوامل براي اهداف قابل انتخاب طراحي شده و گروه هاي نژادي خاصي را از بين ميبرند.
1977، بخش رسيدگي به تحقيقات علمي و بهداشتي سنا تاييد كرد كه 239 منطقه مسكوني طي سالهاي 1949 تا 1969 با عوامل زيستي خطرناك آلوده شده است. برخي از اين مناطق مانند سانفرانسيسكو، واشنگتن دي سي، كي وست، پاناما سيتي، ميناپوليس و سنت لوئيس بود.
1981، دولت كوبا اعلام كرد كه در اثر حمله بيولوژيك ارتش آمريكا سيصد هزار نفر از اتباع اين كشور به تب دنگو مبتلا شده اند كه يك بيماري خونریزی دهنده ویروسی است و مبتلايان در اثر شدت خونريزي از پاي در ميآيند.
1982، شوروي طبق اسنادي افشا كرد كه آمريكا افرادي را به پاكستان و افغانستان گسيل داشته تا در اين دو كشور همهگيري تب دنگو ايجاد كنند.
1983، آمريكا جهت تجهيز عراق در مقابل ايران عوامل و تسليحات بيولوژيك را در اختيار صدام قرار داد.
1986، به گزارش كنگره تسليحات بيولوژيك آمريكا شامل اين موارد بود: ويروسهاي دستكاري شده، سموم طبيعي و عواملي كه از طريق مهندسي ژنتيك تغيير يافتهاند تا صفات ايمنولوژيكي ديگري داشته باشند و با هيچ كدام از واكسنهاي در دسترس بشر قابل پيشگيري نباشند.
انبارهای وسیع عوامل و تسلیحات بیولوژیک و شیمیایی ارتش آمریکا
1987، وزارت دفاع قبول كرد كه علي رغم امضاي قراردادي كه تحقيق و توسعه تسليحات بيولوژيك توسط دولت آمريكا را ممنوع ميسازد؛ اين تحقيقات در 127 مركز و دانشگاه پيگيري شده است.
1990، بيش از هزار و پانصد نوزاد شش ماهه سياه پوست و اسپانيايي در لوس آنجلس با يك واكسن آزمايشي سرخك واكسينه شدند كه هيچگاه قبلابراي استفاده آن در آمريكا مجوزي صادر نشده بود. بعدها پذيرفته شد كه به والدين اين نوزادان هيچ اطلاعي در اين مورد داده نشده بوده است.
اخبار مربوط به استفاده از نوزادان به جای خوکچه آزمایشگاهی در مطبوعات وقت
1994، سناتور جان دي راكفلر گزارشي تهيه كرد و عنوان داشت كه حداقل به مدت پنجاه سال وزارت دفاع صدها هزار نفر از پرسنل نظامي را براي آزمايش هاي انساني و تاثير دهي عمدي مواد خطرناكي مانند گاز خردل و اعصاب، پرتودهي يونيزه شده، مواد شيميايي عصبي و مواد توهم زا استفاده كرده است.
1995، دولت پذيرفت كه به جناياتكاران جنگي ژاپن پيشنهاد داده است كه در عوض در اختيار قرار دادن اطلاعات مربوط به تحقيقات تسليحات بيولوژيك ژاپن، به آنها حقوق و مصونيت از تعقيب اعطا كند.
جنایت کاران ژاپنی در خدمت ارباب جدید خود
در همين سال دكتر گارس نيكولسون افشا كرد كه عوامل بيولوژيك مورد استفاده در جنگ خليج فارس در هوستون، تگزاس، بوكاراتون و فلوريدا توليد شده و بر روي زندانيان تگزاس آزمايش شده بوده است.
دکتر نیکولسون
1997، هشتادو هشت عضو كنگره درخواستي را امضا كردند كه خواهان بررسي ارتباط سندرم جنگ خليج فارس و استفاده از تسليحات بيولوژيك بود.
2001، به طور كاملا برنامه ريزي شده نامه هايي حاوي باكتري سياه زخم به افرادي در آمريكا پست شد.
2002، ويروس نيل غربي (West Nile virus) در اين سال شناسايي شد. اين ويروس از خانواده آربوویروسها است که در اثر نیش پشه کولکس، در انسان سبب آنسفالیت یا تورم مغز و مننژیت یا تورم پردههای مغز و نخاع میشود. اولین بار کانون بیماری تب نيل غربي در پاییز سال 1999 در آمریکا و در ایالت نیویورک مشاهده گردید.
بعدها در نواحی بیشتری از اقیانوس آرام و ایالات کانادا و نواحی از مکزیک، اروپا و ژاپن انتشار یافت. برخي رسانهها گزارش دادند كه علايم اين ويروس شبيه به علايم فلج اطفال است و اي
آقای مجیدی! انحلال جمهوری اسلامی مهمتر است یا خانه سینما؟
به گزارش خبرنگار
سینمایی فارس، «زهرا پولادگر» که خود را «مخاطب عادی سینما» معرفی کرده، در
نامهای که در اختیار بخش سینمایی خبرگزاری فارس قرار داده، نسبت به نامه
اخیر مجید مجیدی به همراه جمعی از سینماگران که درخصوص انحلال سینما نگاشته
شده بود، واکنش نشان داد.
متن کامل این نامه به شرح زیر است:
باسمه تعالی
آقای مجیدی کارگردان رویایی و دوست داشتنی من و خالق فیلم به یاد ماندنی سینمای ایران «بچههای آسمان»
سلام
اعلام موضع کوتاه اما صریح و گویا و همچنین پیشتازانه شما و جمعی دیگر از
اهالی سینما را درباره مسئله انحلال خانه سینما دیدم و خواندم. در آغاز بر
خود بالیدم که دوستدار کسانی مانند شما هستم که نسبت به مسایل و موضوعاتی
اجتماعی و چالشی که مستقیما در آن ذینفع نیستید و شاید غیر مستقیم نیز
ذینفع نباشید و چه بسا برای شما جز دردسر چیزی نداشته باشد، اینگونه صریح
و سریع و سریعتر از هر کس دیگر خصوصا در بین اهالی سینما از روی احساس
وظیفه و تکلیف مسلمانی و انسانی به میدان آمدید تا داد جمعی از هنرمندان و
فرهیختگان را بستانید یا لااقل نسبت به بیداد رفته بر آنها فریاد اعتراض
برآوردید. آن هم درست در زمانی که فکر و ذهن شما مشغول پروژه بزرگ سینمایی
محمد(ص) است که برای هر عافیتطلب و محافظهکاری بهانه خوبی برای فرار از
ایفای نقش و مسئولیت اجتماعی و انسانی میتراشد.
اما اندکی تامل و خوداندیشی و یادآوری برخی مسایل گذشته، احساس خوش من
درباره مسئولیت شناسی شما را به سوال و پرسشی مهم مبدل ساخت و گفتم خوب
است این سوال و پرسش را با شما در میان گذارم.
دیدم البته این پرسش چندان جدید نیست، بلکه دو سال پیش نیز بارها و بارها
ذهن و فکر من را و شاید جمع زیادی را با خود درگیر کرده بود. در واقع برعکس
خیلیها که از امروز و موضع شما درباره خانه سینما میپرسند، سوال من
مربوط به گذشته است که یا گذر زمان آن پرسش را در ذهن من کهنه کرده بود یا
علاقه به شما مانع از بقای آن در ذهن من شده بود، نمیدانم. اما با دیدن
نامه شما این دغدغه و سوال مجدد به سراغم آمده است و در این روزها نیز
علاقه و دلبستگی به شما نیروی مقاومی شده بود که مرا از طرح آن باز
میداشت. اما در نهایت زور علاقهام به شما نتوانست بر وجدانم غلبه کنم و
راه برای طرح این پرسش با شما باز شد. البته اگر به این سوال خوشبینانه هم
نگاه کنیم ردپای علاقه من به شما نیز دیده میشود.
......
به سبک نامه شما کوتاه و گویا میپرسم: آقای مجیدی دو سال پیش در این کشور اتفاقاتی خیلی بزرگ و مهم اتفاق افتاد، خیلی بزرگتر از انحلال خانه سینما، عدهای داشتند جمهوری اسلامی را منحل میکردند، داشتند انقلاب اسلامی را منحل میکردند اما این احساس مسئولیت و وظیفهشناسی و سرعت عملی که در مسئله انحلال خانه سینما از خودتان نشان دادید را آنجا نشان ندادید.
به قول حاج کاظم آژانس شیشهای، پیرِ جوونای زخم خورده انقلاب آمد در
نماز جمعه همه حرفهای لازم را زد و هر کسی مثل شماها به هر دلیلی تا آن
موقع اگر حجتی نداشت، حالا حجت پیدا کرده بود. در آخر هم خطاب به امام
زمان(عج) چیزی گفت که اگر هر کسی غیرتی ته وجودش بود از درون میسوخت. آقای
خامنهای گفت: من، جان ناقابلی دارم. جسم ناقصی دارم، اندک آبرویی دارم که
آن را هم خود شما به ما دادهای. همه اینها رو من کف دست گرفتم، در راه
این انقلاب و در راه اسلام فدا خواهم کرد، اونها هم نثار شما باشه. اما
باز هم صدایی از طرف شما بلند نشد، چرا؟ واقعا چرا؟
بعد همین سکوتها زمینهای شد که در روز قدس، در ماه مبارک رمضان عدهای
آمدند علنا حریم خدا را شکستند و روزهخواری کردند و ما که گوشهایمان را
تیز کرده بودیم تا فریاد اعتراض شما را بشنویم باز چیزی نشنیدیم.
................
خیلیها میدانند و شما هم پنهان نکردید و گفتید که
رابطه شما با آقای خامنهای رابطهای دوستانه و رفاقتی است. در آن روزها
شنیدید که اهالی فتنه به ساحت ایشان اهانت کردند اما شما نه به خاطر
عالیترین مقام رسمی کشور و نه به خاطر رهبر انقلاب و نه به خاطر ولایت
فقیه و ... حتی به خاطر رفیقتان و رفاقتتان هم چیزی نگفتید و لب از لب وا
نکردید.
بعد این ماجر ادامه پیدا کرد، به امام خمینی(ره) رسید و باز شما محکم و
استوار در موضع سکوت، ثابتقدم بودید تا رسید به امام حسین(ع)، به ابا
عبدالله، به عاشورا، به کربلا، به عباس، به علیاکبر، به قاسم، به علی
اصغر، به زینب(س)، به رقیه و شما باز هم ...
................
آقای مجیدی واقعا چرا؟ شاید خانه سینما از
انقلاب و جمهوری اسلامی و خمینی و خامنهای و امام حسین و عاشورا و کربلا و
... مهمتر است؟ یا شاید انقلاب و جمهوری اسلامی و خمینی و خامنهای و
امام حسین و عاشورا و کربلا و ... در موضع حق نیستند اما خانه سینما هست؟
اعتراض امروز شما به انحلال خانه سینما به هر حال توجیهپذیر است و من بر
سر آن مشکلی با شما ندارم اما آیا با منطق اعتراض امروز میتوان سکوت شما
در حوادث سال 88 را توجیه کرد؟ منطق شما برای سکوت در آن روزها چیست و منطق
اعتراض از سوی شما به انحلال خانه سینما در این روزها کدام است؟ شما منطق
اعتراض خود به انحلال خانه سینما را در ابتدای نامه خود بیان کردهاید و
گفتهاید که از انحلال خانه سینما عقل و عقلا حیرانند، قانون و قانوندانان
هم که تایید نمیکنند. مصلحت این ایام سخت هم که اقتضا نمیکند. با شأن و
فرهنگ هم که تناسبی ندارد.
حالا سوال این است که آیا عقل شما و عقلا در برابر حوادث ویرانکننده
اعتقادات و ارزشهای انقلابی و اسلامی بعد از 22 خرداد 88 حیرانزده نشد که
لااقل اعتراض کنید؟
.............
آنچه انجام میشد قانونی و مورد تایید قانوندانان
بود یا مصلحت آن ایام سخت که شما لب از لب باز نکردید و اساسا مصلحت آن
ایام سخت سکوت بود که شما کردید؟ آنچه علیه ارزشها و احکام اسلامی در روز
قدس و روز عاشورا به خصوص انجام شد، با شأن و فرهنگ تناسب داشت که سکوت
کردید؟ این پرسشها در برابر سراسر مسایلی که در نامه خود مطرح کردهاید
قابل بازگو کردن است که دیگر آنها را به شما واگذار میکنم. آنچه گفتم از
روی دغدغه و علاقهمندی به شما بود و نیتی جز طرح دغدغههایم با شما که
دوست داشتم بدانید، ندارم.
زهرا پولادگر مخاطب عادی سینما
و دوستدار بچههای آسمان، آژانس شیشهای، دیدهبان، مهاجر، خیلی دور نزدیک
خیلی نزدیک، لیلی با من است، تولد یک پروانه، کیمیا، دکل و ...
چرا مافیای غرب از تماشای فیلم فرهادی لذت میبرد؟!
جدایی نادر از سیمین اولین فیلم ایرانی است که در جشنواره اسکار یک میهمان ویژه! خواهد بود و احتمالاً جایزه اسکار را هم میگیرد.
این مسأله تا آن حد از نشانه، مدرک و اماره برخوردار است که هیچ ذهن عاقلی
نمیتواند پیشبینی دیگری غیر از تصویر فرهادی بر روی سن جشنواره اسکار
داشته باشد.
اما سوال اینجاست که جدایی نادر از سیمین چه طُرفهای با خود داشت که از
مدتها قبل از آغاز اکران نیز مورد توجه جهان استکبار و رسانههایش قرار
گرفته بود...!؟
آیا مسأله آن بود که این فیلم فقط به این دلیل که در رقابت با "اخراجیها"
قرار گرفته است، میبایست توسط جبهه ضد انقلاب پشتیبانی میشد...!؟
در واقع آنهایی که این معنای سطحی را پذیرفته بودند گویا "لیلا حاتمی" و
مصاحبههایش در رسانههای صهیونیستی را قبل از اکران فراگیر جدایی نادر از
سیمین ندیده بودند.
پذیرندگان این نظریه که دشمن در حال اقبال نشان دادن به جدایی نادر از
سیمین است به این دلیل که این فیلم در مقابل اخراجیها قرار دارد حتماً
رسانههای خارجی و ضد انقلاب را قبل از مطرح شدن چنین نظراتی نخوانده و
ندیده بودند که چگونه در رثای استعدادهای شگرف یک کارگردان بزرگ در
ایران(اصغر فرهادی) سخن میسرایند.
با رد شدن خواه ناخواه این فرض اما نگاهی دوباره به پیامهای اصلی فیلم خوشساخت اما بدمفهوم جدایی نادر از سیمین، ما در را در فهم بیشتر و بهتر مسأله و پاسخ چرایی اقبال دشمنان ایران به داستان یک جدایی یاری میکند.
*نگاهی به مفاهیم فیلم فرهادی
مسعود فراستی در مورد این فیلم نظراتی واقعیتر از سایر منتقدان دارد، این
منتقد سینما، شخصیت سیمین (با بازی لیلا حاتمی) را تنها شخصیت راستگوی حاضر
در فیلم فرهادی میداند که البته در انتهای فیلم نیز تنها راه ممکن را
خروج از ایران مییابد.
نکتهای که فراستی به آن اشاره میکند در واقع متضمن این پیام در فیلم است
که یگانه راه نجات از مشکلاتی که فرهادی در فیلمش به تصویر میکشد گذاشتن و
رفتن از سرزمین مادری است.
مسئلهای که البته کاراکتر سیمین نیز در بخشی از فیلم و در اعتراض به چرایی
اصرار همسرش در زمینه ماندن فرزندشان در ایران اینطور به آن اشاره
میکند"چیو یاد بگیره...!؟ لجبازیرو...!؟"
کاراکتر سیمین در فیلم فرهادی نمادی است از آدمهایی که خوب میخواهند و
خوب میزیاند اما از نظر سازنده فیلم گویا راهی جز ترک ایران هم ندارند.
کاراکتر فیلم البته از نظر کارگردان شباهت غریبی هم با منش و روش برخی
آدمهای این روزگار و البته کسانی دارد که در فتنه سال 88 رنگ سبز به خود
بسته بودند.
*آنچه سیمین با خود میبرد آوازهای شجریان است
این "سیمین" فرهادی است که در قسمتی از فیلم و در هنگام ترک خانه با صدای
بلند به شوهرش میگوید تنها چیزی را که با خود از خانه میبرد "آوازهای
شجریان" است.
آیا همین اشارت و سابقهای که با بردن نام شجریان در ذهن متبلور میشود
کفایت نمیکند ما را از این که بدانیم اصغر فرهادی مشغول فرستادن چه
فرکانسهایی برای مخاطبانش است...!؟
نماهایی که در فیلم فرهادی وجود دارد تماماً نماهایی ناخوب از ایران هستند.
اتاقهای کوچک و شلوغ، شهر پر ازدحام و آلوده، دیوارهای کثیف و...
این در حالی است که بر اساس گفتههای فراستی نیز کارگردان در این فیلم با
تصویربرداری از روی دست و چرخش مداوم دوربین قصد دارد فضا را (بخوانید فضای
ایران را) ملتهب نشان دهد.
به راستی ایران اسلامی ما و ما مردم چه گناهی در حق امثال فرهادی کرده
بودیم که باید فضایی که ما در آن زندگی میکنیم و نفس میکشیم،
اینگونه ملتهب و مشوّش نشان داده شود؟ و از طرفی آیا فرهادی واقعاً از حقیقت رونمایی کرده است یا از غرض خویشتن؟
فرهادی همچنین فضای فیلمی را ملتهب نشان میدهد که در یک سوی آن نمادهای
تجدد (نادر و سیمین)، زیست میکنند و در سوی دیگر آن نمادهای دین و شرع
(راضیه و حجت) و البته بد نیست به زبان خود آقای فرهادی به این نکته هم
اذعان کنیم که این دو قشر در فیلم جدایی نادر از سیمین با یکدیگر در تضاد
قرار میگیرند و اساس داستان و پیامی هم که فرهادی قصد دارد آن را به عنوان
رکن اصلی فیلم به ذهن مخاطبانش خطور دهد بر مبنای رخدادهایی است که در
تقابل روشنفکری قشر متجدد با بنیادگرایی و عقبماندگی قشر دینمدار در فیلم
او ظاهر میشوند.
آنهایی که واقعاً نمیدانند چرا فیلم فرهادی اینگونه توسط شبکههای مافیایی
استکبار جهانی مورد تمجید و البته تشکر قرار میگیرد خوب است بدانند که
فرهادی به عنوان یک کارگردان ایرانی در فیلم خود چه تصویری را از دو قشر
یاد شده و البته در تقابل قرار گرفته نشان میدهد.
آدمهای متدین فیلم فرهادی بیچاره و مفلوکند. آنها برای
امرار معاش حتی حاضرند لگن بگذارند زیر آدمهای پس مانده از قشر متجدد.
البته در این راه سعی میکنند تمام شرعیاتشان را هم رعایت کنند. اما خب.
راهشان برای امرار معاش همین است و همین.
کاراکتر "حجت" با بازی شهاب حسینی که نقش همسر خدمتکار نادر و سیمین را بازی میکند نیز کفشدوز است.
حجت اگرچه مدام قسمهای جلاله بر زبانش جاری است و فرهادی(کارگردان
فیلم) سعی میکند به مخاطب القا کند که او وابسته به یک تفکر مذهبی است اما
باید بدانیم که تنها نماد خشونت، بیپروایی و ضرب و شتم در فیلم همین حجت!
آقا است.
*حجت فرهادی برای وجود خشونت در ایران
در واقع او حجت فرهادی برای معرفی خشونت و رفتارهای غیر منطقی در میان قشر مذهبی در ایران است.
مسعود فراستی در بخش دیگر از نقدی که راجع به فیلم فرهادی عنوان کرده است،
میگوید: مهمترین پیام این فیلم و طرح اصلی آن این است که "جامعه امروز
ایران فرو رفته در دروغ است."
فراستی راست میگوید. فرهادی حتی اگر در هنگام دریافت یکی از جایزههای
غربیاش تأکید کند که مردم ایران مردمی صلحدوست هستند اما حرف اصلیترش را
در فیلمش میزند و با معرفی ایران به عنوان جامعهای دروغ زده و سرشار از
خشونت، تحکم و لجبازی؛ خوشخدمتیای را به استکبار جهانی میکند که مشخص
نبود دشمن پس از صرف چه مدت زمان و چه میزان پولی میتوانست به چنین
رهیافتی دست پیدا کند.
فرهادی که در سال 88 و حتی پس از آن بارها به صورت علنی به حمایت از فتنه سبز پرداخت و خود را به عنوان یک "ستاره سبز"
معرفی کرد در فیلم خود یک قاضی را هم نشان میدهد که در میانه تمام
تقابلات متجددین و متشرّعین حضور دارد و دعواهای آنها را فیصله میدهد.
فردی دارای محاسن و نشسته بر مسند قضاوت که گویا نمادی از همه آنچیزی
است که اصغر فرهادی در هنگام روزهای سبز زندگی خود! به مقابله با آن
برخاسته بود.
مردی که مخاطب فرهادی اثری از منطق در حرفهایش نمییابد و تکیه کلامش نیز این است: "میفرستمت بازداشت".
قاضیای که در فرازی از فیلم به کاراکترهای مقابلش میگوید: "اینکه کی دروغ میگه، کی راست میگه رو من تشخیص میدم!"
در واقع، اصغر فرهادی در لحظه به لحظه فیلمش در حال ارسال پیامی به
مخاطبانش است که دشمنان ایران اسلامی بیش از 32 سال است که در حال تلاش
برای القای آنها هستند.
*شاه بیت فیلم فرهادی
مفاهیمی مثل جلوه دادن خشونت، خشکمغزی، عقبماندگی، تقابل زندگی خوب با
دین و شرع و حجاب، نبودن امید مطلوب در ایران و... همه و همه مفاهیمی است
که شاه بیت آنها را میتوان در فیلم فرهادی دید.
نکتهای که البته در فیلمهایی مثل سگکشی، بدون دخترم هرگز و سنتوری هم به خوبی نمایان بود.
دیالوگهای گلشیفته فراهانی در فیلم سنتوری هنوز در یاد جامعه ایرانی مانده است که چطور از وجود خشونت! در کشورش سخن میگفت.
و البته شاید مخاطبان ما هماکنون راز مجیزگوییهای بیحد و حصر برخی
روزنامههای (عموماً اصلاحطلب) کشور از بهرام بیضایی (کارگردان سگکشی) و
اصغر فرهادی و چرایی تیتر یک شدن مطالب مربوط به این دو نفر را متوجه شده
باشند.
در واقع همانطور که کامران نجفزاده، خبرنگار شاخص ایرانی
نیز در یکی از صحبتهای خود تأکید میکند، همواره کارگردانان و فیلمهایی
توسط شبکههای مافیایی استکبار مورد توجه قرار میگیرند که از ایران تصویری
خاکیتر و عقبماندهتر ارائه کنند و ماجرا وقتی جالبتر میشود که این
معادله را با نگاهی به سابقه فرهادی و مواضع سیاسیاش که عمدتاً یا در
حمایت از فتنه سبز ایراد شده و یا در آرزوی حضور دوبارهای از "گلشیفته
فراهانی" و "جعفر پناهی" بیان شدهاند تحلیل کنیم.
حتماً نه آقای فرهادی، نه مخاطبانش و نه هیچیک از ما هنوز صحبتهای او را
در جشن خانه سینما و یا در کنفرانسهای خبری فراموش نکردهاند.
اما در این زمینه نگاه به جدایی اصغر فرهادی از منظر استراتژیک نیز حائز
اهمیت است. مقولهای که البته باید دانست راز دسته گلهایی که از سوی
دشمن به سمت فرهادی پرتاب میشود در آن نهفته است.
*دشمن همواره تلاش میکند به رنگ مؤلفههای جامعه درآید
سعدالله زارعی کارشناس مسائل استراتژیک است.
او در گفتوگو با ما به مبحثی با عنوان روشهای تلاش دشمن برای سیطره بر یک جامعه اشاره میکند
و میگوید: دشمن همواره تلاش میکند به رنگ مؤلفههای یک جامعه دربیاید و
از ظرفیتهای درونی آن جامعه برای رسیدن به هدفش استفاده کند.
وی با بیان اینکه این یک پدیده شناخته شده است که همواره در طول تاریخ و در
چالشهای میان ادیان با کفار وجود داشته است، گفت: قرآن کریم در این زمینه
به ماجرای پسر حضرت نوح(ع) اشاره میکند. این در حالی است که مسلماً پسر
نوح نبی(ع) از نظر مبانی فکری تفاوت عمده چندانی با بنیانهای فکری پدر
خود نداشته و حتماً حضرت نوح(ع) و یا لوط(ع) به اندازه سایر مردم و حتی بیش
از آنها در مورد فرزندان و خانوادههایشان کار فکری و عقیدتی انجام
میدادهاند. اما میبینیم که پسر نوح(ع) سخنان کفار را بیان میکند و تریبون کفار میشود و البته سرانجام نیز با آنها همسرنوشت میشود.
این کارشناس مسائل استراتژیک میافزاید: این مسئله نشان میدهد که دشمن به
خانه نوح نبی(ع) نفوذ کرده و میخواسته است از این ظرفیت برای شکست دین خدا
استفاده کند.
آیا هنوز هم میتوان دیالوگهای منطبق با تئوری غرب پرستی و خودزنی متبلور
در فیلم اصغر فرهادی را مشتی دیالوگ اتفاقی دانست و توسط فرهادی و از سر
هنری که به آن منتسب شده در فیلم گنجانیده شده است؟
آیا اکنون نمیتوان از ورای رقص نورهای جشنوارههایی مثل گلدن گلوب، آسیا
پاسیفیک، بفتا و در آینده اسکار که در تمام آنها داستان جدایی نادر از
سیمین به عنوان برنده و مهمان اکرام شده مطرح بوده و خواهد بود؛ به این
سؤال پاسخ داد که چرا این جشنوارهها با این آب و تاب و راه و بیراه به این
فیلم ایرانی و روایت فرهادی از جدایی جایزه میدهند؟
*همه طرفداران فرهادی...
در این راستا البته ما با مخالفان دانهدرشتی هم مواجه هستیم.
همه کسانی از جمله احمد مسجدجامعی وزیر ارشاد خاتمی و جواد شمقدری معاون سینمایی وزارت ارشاد احمدی نژاد.
لابد آنها با تمام این استدلالها و نشانههای بیّن مخالفاند که اینچنین
با آب و تاب به تعریف و تمجید از این جدایی خطرناک! میپردازند و از جایزه
دادنهای استکبار به آن بر خود میبالند.
مسجدجامعی و شمقدری هر دو از بابت دریافت گلدن گلوب به فرهادی
تبریک گفتهاند و از آن جالبتر ابراز تبریک مطولتر شمقدری است که برای
کارگردان فیلم خوشساخت اما بدمفهوم اصغر فرهادی اینچنین فرکانس میفرستد
که: "اگر حجابها و موانع و تعصبها کناری برود، هر روز شاهد اقبال و توجه
دیگران به آثار فرهنگی و تولیدات سینمایی ایران خواهیم بود. آقای «اصغر
فرهادی» توانست از این حجابها و موانع بگذرد!"
البته در اینجا فرض نخواهیم کرد که خوشحالی و به خود بالیدنهای شمقدری و
مسجدجامعی برای این است که فرهادی با آنجلینا جولی عکس یادگاری گرفته و
یا با جودی فاستر آمریکایی همنشین شده است.
ما و امثال حاجی بخشیها، مردمی که 9 دی را خلق کردند، بسیجیهایی که در
فتنه سال 78 و 88 شهید و مجروح شدند و همه کسانی که این کشور عزیز را با
همه سختیهایش عاشقانه دوست داریم اما با این عرض ارادتهای مقامات
وزارتخانههای فرهنگ و ارشاد دو دولت یاد شده به این پی میبریم که اولاً دشمن تا آن اندازه در حرکت نرمش علیه ما موفق بوده است که دو مدیر فرهنگی ما به هیچ وجه متوجه عملیاتهای خطرناک او نیستند
و به راحتی در بزرگی اسمها و جذابیت رقص نورهای لیزری جشنوارههای خارجی
گم میشوند و ثانیاً نتیجه واضحتر این عرض ارادتها آن است که گویا از نظر آقایان مفاهیم مطرح شده در فیلم فرهادی نه دروغاند و نه ظالمانه و همچنین سر و دست شکستن برخی عوامل فیلم برای عکس یادگاری گرفتن و دست دادن با نمادهای پورنوی استکبار جهانی هم اشکالی ندارد.
البته تبریک یک مقام دولت مشایی و احمدی نژاد به جدایی نادر ازسیمین
چندان هم گزینه پیشبینی نشدهای نبود.
چه آنکه دیدارهای مسبوق به سابقه مشایی با بازیگرانی بعضاً دارای پرونده
قضایی یا بازیگرانی که بعداً تصاویر رقص و پایکوبی آنها منتشر شد مؤید
همین قبیل پیش بینیها بود.
ضمن اینکه دفاعهای تمام قد برخی روزنامهها از فرهادی و روایت جداییاش که
از مدتها قبل شروع شده بود خود برای اهل معنا بیانگر کادوهای گلزده
جریان انحرافی و جریان فتنه برای فرهادی بود.
*ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند
صحنه واضح آن است که این پیامهای تبریک، این تیتر یکها و اما آن جایزهها
و آن زنان برهنه و آن جشنوارهها همگی یک سعی واضح دارند و آن گم کردن حرف
اصلی جدایی نادر از سیمین و لطمهای است که این فیلم سعی دارد به نظام و
کشور عزیز ایران بزند.
اگر اصغر فرهادی خیال کرده است که آن جایزهها و دستهای لطیفی را که به
حرام مسح میکند به خاطر عمق هنری بوده است که در فیلمش به خرج داده سخت در
اشتباه است.
حتماً شخص فرهادی هم معترف است که اگر جدایی نادر از سیمین ارزش هنری دارد
حتماً فیلمهای دیگری هم در ایران ساخته شدهاند که ارزش هنریشان اگر در
یک حالت بیشتر از فیلم فرهادی هم نبوده باشد کمتر از آن هم نیست اما اینکه
چرا بهبه و چهچه اندیشکدههای جنگ نرم آمریکا برای فیلم "جدایی نادر از
سیمین" بلند است سؤالی است که اصغر فرهادی به آن بیندیشد شاید بهتر باشد.
اعتراضاتی که شاید این روزها اصغر فرهادی از گوشه و کنار و از حلقوم امت
حزبالله میشنود نه بهخاطر این است که چرا در هنگام دریافت گلدن گلوب
کراوات زده است و یا چرا با آنجلینا جولی دست داده و چرا در روی سن گلدن
گلوب از دوست دخترش هم یاد کرده است.
*نه، آقای فرهادی
نه آقای فرهادی. حتی اگر در ظاهر هم میبینی که اشارتهایی به این
انتقادات میشود به این دلیل است که مردم پی به حرف اصلیتر و زهری است که
هنر شما دارد در کام مردم و کشورتان میریزد.
آقای فرهادی، بزرگانی مثل سیدحسن نصرالله گفتهاند که توان یک فیلم مستند حتی از یک گردان نیروی استشهادی هم بیشتر است.
در دو طرف این جدایی به تصویر کشیده شده توسط شما، این ما و نظام سلطه
هستیم که به خوبی معنای حرف نصرالله را میفهمیم آقای فرهادی.
شما یا آقای شمقدری یا آقای مسجدجامعی یا هر کس دیگری که این روزها دلش به
سوی شما پر میکشد شاید متوجه این معنا نشود (که گویا نمیشود!) اما محض
اطلاع شما و همه آنهایی که دارند در کشورهای حامی ترور، جنگ و نسلکشی به
شما جایزه میدهند، بگذارید، بگوییم که دریغ است ایران که ویران شود و
ادامه ماجرا...!
و حرف آخر...
کاش پیش خودمان میماندید آقای فرهادی و همه دوستانتان
ما اگرچه دلمان گرفت وقتی پشت بلندگوی گلدن گلوب بیخیال هرچه مخاطب ایرانی
از "مایکل بارکر" تشکر کردید و به عنوان یک ایرانی از دوست دخترتان حرف
زدید و با آنجلینا جولی و جودی فاستر مسّ حرام داشتید.
ما اگرچه تأکیدمان و تمام انتقادمان به پیام بد فیلم شماست و اینکه حواس
شما و حواس آنهایی که دارند راه و بیراه بهتان جایزه میدهند، باشد که
ما کلک مرغابیتان را فهمیدهایم و حنایتان دیگر در جامعه ایران رنگی
ندارد.
ولی اما آقای فرهادی همان که اول این سخن آخر گفتیم...
ما دوست داشتیم پیش خودمان میماندید. پیش ما بچههای ایران میماندید و کفهای مرتب و سوتهای بلبلی ما در سینماها را به جایزههای ماتیک زده غربی نمیفروختید.
آقای فرهادی، ما حتی اگر از دست شما عصبانی هم باشیم ولی معرفتمان که خدشهای ندارد، دارد؟
دل ما از این میسوزد که شما احتمالاً متوجه نبودهاید از دامن کسانی جایزه
گرفتهاید که نه تنها به مردم خودشان هم رحم نمیکنند و در والاستریت و
ماجرای کلیسای دیویدیها و غیره نمونههایش را دیدهاید بلکه خودشان هم
بارها گفتهاند به خون ایران و ایرانی تشنهاند.
*چنانکه افتاد و دیدی
جناب آقای فرهادی بخدا ما از این غلت زدنهای شما در مقابل کسانی که یک روز
سمیرا مخملباف را بردند و روز دیگر هم چنانکه افتاد و دیدی! گلشیفته
فراهانی را با خود بردند.
آقای فرهادی ولی ما همچنان دعا میکنیم که هیچوقت روی دیگر این آدمها برای شما و خانوادهتان آشکار نشود.
راستی آقای فرهادی... آنها! به فیلمتان میگویند جدایی. منظورشان جدایی کی از کی است...؟! به این معنا اندیشیدهاید؟
-----------------------------
گزارش از مسعود یارضوی
-----------------------------
کسی از دروغ های فرهادی به مردم خبر دارد؟
این که ما فیلم جدایی نادر از سیمین را فیلمی کم ارزش و خالی از فایده
بدانیم، قضاوتی احساسی و غیرمنصفانه است. نکته ای که در این بین فراموش می
شود، این است که خوش ساخت و جذاب بودن یک فیلم، شرط لازم برای کسب جوایز
بین المللی هست، ولی آیا شرط کافی نیز هست؟
یک سؤال:
چرا
مثلاً فیلم «بچه های آسمان» مجید مجیدی یا «طلا و مس» مازیار میری برنده
اسکار نشد و مانند جدایی نادر از سیمین جوایز را درو نکرد (هرچند این دو
فیلم در نوع خود افتخار آفرین شدند)؟ چرا این اتفاق برای «مارمولک» نیفتاد؟
اصلاً
بیایید مثالی شاخصی را قرار دهیم که احدی در آن شک و شبهه ای وارد نمی کند
و هیچ کس نمی گوید که این فیلم قوی نیست یا معرکه نیست یا اشک انسان را در
نمی آورد یا روح انسان را به جوشش وا نمی دارد یا ذهن انسان را به فکر فرو
نمی برد. هیچ کس نه از جهت محتوایی و فیلم نامه و نه از جنبه های فنی فیلم
را حتی متوسط نمی داند؛ چه منتقدین روشن فکر، چه منتقدین سنتی تر و
انقلابی. شاهکار اجتماعی-سیاسی ابراهیم حاتمی کیا یعنی «آژانس شیشه ای».
آیا تا 1000 سال دیگر هم می توان متوقع بود فیلمی که در آن با دیدی منصفانه
به دفاع مقدس پرداخته شده یا روحانیت را به عنوان شخصیت اصلی داستان
انتخاب کرده (از منظر اکرام) را با جوایز متعدد مورد تعریف و تمجید قرار
دهند؟ اما اگر فیلمی ساخته شود که در آن روحانی داستان شخصی حیوان صفت،
ظالم، منحرف و دارای سوء سابقه قانونی و اخلاقی باشد مانند سنگسار ثریا م.،
بارها مورد ستایش و شایسته دریافت جوایز متعدد شناخته می شود. پس احمقانه
ترین حرف این است که بگوییم جشنواره های خارجی سیاسی نیستند.
خود
متولیان و برگزار کنندگان جشنواره های مختلف، در نامه نگاری ها و اظهار
نظرهای مختلف به انحاء رسمی و غیر رسمی، به طور مستقیم و غیر مستقیم، گفته
اند که جوایز محتوایی شان را بر چه مبنایی می دهند و خط قرمزهاشان چیست که
در این باب برنامه دو هفته پیش هفت با حضور آقای مسعود فراستی و نادر طالب
زاده با استناد به نامه های منتشر شده و مدارک در دسترس عام، ثابت کردند که
قطعاً هیچ جشنواره ای این قدر ابلهانه خود را درگیر خرج های چند ده و چند
صد میلیون دلاری نمی کنند آن هم بدون سیاست گذاری های مطلوب خودشان.
این
جا توهم توطئه به حالت عکس صادق است؛ یعنی خوش خیالان روشن فکر داخلی می
گویند جشنواره فیلم برلین و گلدن گلوب و آکادمی (اسکار) سیاسی نیستند، آن
ها خودشان به طرق مختلف در حرف و عمل می گویند که ما سیاسی هستیم! فقط کم
مانده بیانیه بدهند که "تو رو خدا! به عیسی مسیح قسم، ما سیاست گزاری می
کنیم و اهداف سیاسی هم داریم! چرا ما را دراز گوش فرض کرده اید؟
شما که جشنواره فجر نیم وجبی تان سیاسی است، آن وقت مراسم اسکار چند صد برابری ما می خواهد سیاسی نباشد؟
این فرصت را در جهت بسط اهداف فرهنگی، اقتصادی و سیاسی خود را که در هم تنیده اند را به باد فنا بدهیم؟
هنوز
ما را نشناخته اید که بدون توجیه اقتصادی، سیاسی و فرهنگی جواب سلامتان را
هم نمی دهیم چه برسد به جایزه و قدردانی و چهره سازی چهانی از شما
ایرانیانی که دشمنان درجه یک ما هستید و تا این اندازه علیهتان قطع نامه
صادر و تحریمتان می کنیم؟"
و اما نقد جدایی نادر از سیمین: تصادف
کارگر فیلم با بازی ساره بیات، یکی از مهم ترین قسمت های فیلم است که ما
نمی بینیم. چرا؟ چون حتی راضیه که نماد دیانت و پایبندی به شرع است هم در
فیلم دروغ می گوید!
اتفاقاً راضیه با نگفتن واقعیت، بزرگ ترین و
مؤثرترین دروغ را می گوید. این دروغ آن قدر بزرگ است که حتی در فیلم هم ما
با ندیدینش می فهمیم که عجب! این راضیه خانم چادری مذهبی هم که تو زرد از
آب در آمد! چطور برای طهارت دادن پدر نادر از مرجع تقلیدت اجازه می گیری و
این قدر وسواس داری تا خدای ناکرده حرام مرتکب نشوی؟ اما برای پنهان کردن
گره کوری که همه را به جان هم انداخته و عدالت را سردرگم کرده تا لحظه ی
آخر واقعیت را نمی گویی؟ خانم مذهبی؟ سر پول و دیه، حتماً باید مجبور شوی
تا بگویی؟ پول این قدر مهم است؟ حتماً باید وجدان درد تو را به وضعی
بیاندازد تا آن هم برای این که با پول حرام بچه تربیت نمی شود یا پول حرام
خوردن ندارد و قس علی هذا، پول حرام را نگیری؟
از آن جا که نادر
شخصیتی قاعده مندتر نسبت به سیمین دارد و اهل مبارزه و خانواده دوست تر
است، ناخود آگاه مخاطب با وی همذات پنداری می کند و همراه می شود.
در
واقع در جدایی نادر از سیمین، این شخصیت نادر است که برنده می شود در حالی
که اندیشه ی سیمین پیروز میدان است. زیرا سیمین کسی است که دروغ نمی گوید،
صادق است و خالص تر است. وقتی نادر دروغ می گوید، ما هم می گوییم خب با این
همه مشکل، نگهداری از پدر و دخترش، طلاق و دیگر مشکلات، اگر دروغ نگوید
کمرش می شکند زیر بار مشکلات و از این دست توجیهات. یعنی ما می گوییم دروغش
مصلحتی است در حالی که دروغ نادر کاملاً منفعتی است و زمانی که بیچارگی
خانواده ی راضیه را می بینیم، دیگر نمی توانیم دروغگویی نادر را توجیه و
هضم کنیم و با یک چرخش، طرف سیمین را می گیریم که هر چه هست و اگر چه خود
خواه است، ولی دروغ گو نیست. این جاست که ما مجبور می شویم از میان ارزش
ها، یکی را انتخاب کنیم؛ یا راست گویی یا خانواده دوستی، یا ماندن در جامعه
ی دروغ زده ی ایران یا رفتن به غربت صاف و صادق!
صحنه ی پیش از
پایانی فیلم هم تکان دهنده است؛ صحنه ای که در آن شهاب حسینی به ساره بیات
می گوید "تو دروغ بگو، پای من... ما بد بخت بیچاره ایم، به این پول احتیاج
داریم، تو بگیر هیچی نمی شه."
در این جا نیز عقاید سست و اباحه گرایانه
ی شوهر راضیه را می بینیم که نشان گر سطحی بودن و بی خاصیت بودن عقاید
مذهبی در بزنگاه هاست. آیا مذهبی های ما اغلب این چنینند؟ آیا حتماً باید
پای قسم خوردن وسط بیاید که راضیه حقیقت را کتمان نکند؟ آیا کسی که به
عنوان یک ناظر خارجی این فیلم را می بیند، گمان نمی کند که ایران سرزمین
دروغ گویان، سست عنصران و انسان های عادی است؛ مثل همه ی کشورها که اگر
لازم شود هر دروغی می گویند؟
آقای فرهادی! این اسلامی که ما داریم
نیست! درست است که بسیاری دیانتشان از ترسشان سرچشمه می گیرد، ولی خیلی از
همین مردم ایرانی همین ایرانی که شما آن را این گونه ضعیف و رنجور می
بینید، دیانتشان از عشقشان و ایمانشان سرچشمه می گیرد. پول حرام هم نمی
خورند نه به این خاطر که بچه شان تربیت نمی شود یا تربیت می شود؛ بلکه چون
این کار ظلم است و این عمل باطل است و ارتکاب به حرام و ناحق، در شأن مؤمن
به اسلام نیست. همین و بس.
مگر امام علی (ع) فرمایشی به این مضمون
ندارند که مسلمان واقعی نه به خاطر ترس از خدا و نه به خاطر شوق بهشت
دینداری نمی کند، بلکه به خاطر عشق به خدا دیندار است؟ آقای فرهادی من هم
بسیار به حلال بودن مالم حساسیت دارم. بسیاری را هم می شناسم که از ورود
مال حرام به سفره هاشان بسیار مراقیت می کنند.
آری! در ایران
امروز، این طیف اکثریت جامعه را تشکیل نمی دهند، ولی تعدادشان اصلاً کم
نیست. قطعاً آن قدر کم نیست که شما در فیلمتان که بیش از ۱۰ بازیگر در آن
وجود دارد، یک نفرشان هم از این جنس نباشد. شما هیچ گاه در فیلم هایتان
مسلمان مؤمن پاک و سالم وجود ندارد.
شما بیشتر عمر خود را ساکن
تهران بوده اید. آیا در تهران موجودی که هم آدم باشد، هم دروغ گو نباشد، هم
غرب زده نباشد، هم شرق زده نباشد، هم با فرهنگ باشد، هم مؤمن باشد، هم
احیاناً زن باشد، هم چادری باشد ندیدید؟ مهم نیست؟ سؤال مضحکی بود؟
قبول
دارم. سؤال مضحکی است ولی در خطاب به شما کاملاً موضوعیت دارد. چرا در همه
ی چادری های فیلم های شما طیفی خاص از زنان، چادری هستند؟ همه ی چادری
هایی که دیده اید از فقر مالی، استضعاف فرهنگی، کم سوادی، عقب ماندگی و
دیگر ضعف ها رنج می برند؟
در تهرانی که شما دیدید چادری با فرهنگ استاد
دانشگاه با وضعیت مالی متوسط نبود؟ چادری خانه دار عقب نمانده غیر مستأصل
راستگو و صادق و محترم تر از چادری های شخصیت های فعلی تان نبود؟ همه ی
چادری ها رنگ رخسارشان به زردی می زند؟ خودشان را بد بخت و بیچاره می
دانند؟ باید در حال حسرت خوردن و ناله کردن باشند؟ خانواده هاشان کارگرند؟
بی پولند؟ از فرهنگ خاصی برخوردارند؟ خانه هاشان در بخش های جغرافیایی خاصی
از تهران قرار دارد؟ این اصلاً بد نیست که یک مسلمان فقیر باشد و مؤمن ولی
فقط می خواهم بدانم که واقعاً فقط از این طیف جامعه تعلقات شدید مذهبی
دیده اید؟!
از مردها حرف نزدم چون اصلاً و ابداً در فیلم های شما
مردها نیمی از آن چه باید هم نیستند. از زن ها بیشتر گفتم چون به نظرم نه
تنها به زنان، بلکه به حجاب هم در فیلم های شما بسیار ظلم شده است. حجاب و
بدبختی در فیلم های شما رابطه ای تنگاتنگ با یکدیگر دارند.
در فیلم
چهارشنبه سوری که چادر بر سر ترانه علیدوستی است و همان اول کار آن چنان
لای موتور گیر می کند که جان روح انگیز (با بازی ترانه علیدوستی) و شوهرش
(با بازی هومن سیدی) را به خطر می اندازد. عجب پوشش بی خودی است این چادر
آقای فرهادی نه؟ یا لای موتور گیر می کند یا توی دست و پای آدم می آید. یا
سر بد بخت و بیچارگان است آقای فرهادی نه؟ تهرانی ها یا فقیر و چادری اند و
اباحه گر و نسبتاً بی بند و بار و یا چادری و کارگر و مستضعف نه؟ این است
آن دید واقعی و جامع شما نسبت به تهران و اهالی اش؟
آقای فرهادی!
شما هم دروغ گویید. شما همان کاری را کردید که راضیه در جدایی نادر از
سیمین کرد. منبع این گفته ام را به دلیل این که آن فرد محترم دست اندرکار
عالی رتبه ی دوست داشتنی راضی نیست نمی گویم. البته گمان نکنم اهلش ندانند
چه شد ولی قطعاً مردم نمی دانند.
ماجرای «درباره الی» خاطره تان
هست؟ شاید تا کنون در رسانه ها بیان نشده باشد، ولی بنده عرض می کنم.
داستان از این قرار بود که با نزدیک شدن به جشنواره فجر بیست و هفتم در سال
۸۷، خبری بر سر زبان ها افتاد که فیلم درباره الی اصغر فرهادی به دلیل
حضور گلشیفته فراهانی توقیف شده است.
از روزنامه ها مجلات و سایت
ها گرفته تا نخبگان همه وارد میدان شدند تا این فیلم را -که پر از بازیگران
سرشناس و محبوب بود و مشخص بود حرفی برای گفتن دارد- از قربانی شدن نجات
دهند.
همه خیال می کردند دارد در حق روشن فکری سینمای ایران جفا می
شود. هنوز هم بسیاری همین فکر را می کنند. فکر کنید... در حق روشن فکربازی و
روشن فکری جفا شود آن هم در دولتی که سیاست های فرهنگی اش را آقای مشایی
رقم می زند؟! محال ممکن بود ولی این قدر اذهان متوجه این داستان بود که
تنها علت ماجرا گم شد.
می دانید چرا درباره الی بعد از کلی کشمکش
وارد جشنواه شد؟ به دو دلیل:یکی این که رئیس جمهور می خواست مانند یک ناجی
وارد میدان شود و این فیلم را از توقیف رها کند که همین طور هم شد. از این
قبیل ناجی گری های آقای رئیس جمهور، می توان به طرح تفکیک جنسیتی نیز اشاره
کرد که وزیر دستور اجرا داد و آقای احمدی نژاد دستور لغو اجرا (به این
وضعیت می گویند همه فدای یکی، یکی برای خودش).
دومین دلیل این که
درباره الی در زمان مقرر شده اصلاً آماده نبود و بعد از همه فیلم ها به
جشنواره رسید. آقای شمقدری به دروغ دلیل عدم ورود این فیلم به جشنواره بیست
و هفتم را توقیفش اعلام کرد؛ چرا؟ چون فیلم اصغر فرهادی باید به بهترین
نحو دیده می شد؛ با آن همه سر و صدا و هیاهوی رسانه ای که در حاشیه این
فیلم ایجاد شد، معلوم بود که مخاطبین و نیز منتقدین حداقل از روی کنجکاوی
فیلم را با دیدی ویژه می بینند.
هم چنین در فرصتی که تأخیر شد،
تنها بهانه برای نمایش فیلم در جشنواره با آن همه تأخیر، توقیف بود. این
بازی ای بود با نقش آفرینی معاونت سینمایی وزارت فرهنگ و ارشاد و دست
اندرکاران درباره الی از جمله اصغر فرهادی به عنوان همه کاره فیلم ... .
اخلاق
شما را هم در سکوت معنادارتان هنگام قاچاق اخراجی های 3 دیدیم. حتی با این
فرض که این فیلم سخیف بود، ولی سکوت شما که به هر ترتیب در آن زمان رقابتی
خونین بین طرفداران این دو فیلم درگرفته بود، اصلاً نه اخلاقی بود نه
عقلانی.
شما منصفید؛ ولی انصافتان از جنس انصاف بی بی سی است. بی بی
سی معمولاً دروغ نمی گوید ولی چیدمان راست هایش دروغ پرورانه است. مثلاً
در برنامه های مخاطب محورش ۸۰ درصد می شوند مخالف نظام و ۲۰ درصد می شوند
موافق نظام؛ آن ۲۰ درصد هم تشکیل شده اند از انسان های سطحی نگر و عصبی.
مخالفان هم می شوند اساتید دانشگاه، انسان های ژرف اندیش و با کمالات و
فهیم. شما دروغی باورپذیر را به مخاطب حقنه می کنید.
آری جامعه
ایران اوضاعش نابسامان است؛ در وصف بیچارگی جامعه ما همین بس که فرهادی ها
می توانند با زیرکی هر وصله ای را به آن بچسبانند. دروغ در جامعه ما وقتی
درد آور است که منتقد دروغش اصغر فرهادی باشد و این وقتی زجر آورتر است که
خود اصغر فرهادی هم دروغ می گوید یا در دروغ به نفع آثارش مشارکت می کند.
شبحی از انصاف در فیلم شما موجود و آن هم رواج دروغ در ایران بود. اما در
جدایی نادر از سیمین هیچ راستگویی نبود. واقعاً در جامعه تهران هیچ
راستگویی نیست؟ یا آن قدر نبود که شما در داستان بگنجانیدنش و قواره ی
داستانتان قناس نشود؟
در فیلم تان ایران سرای دروغ است. ایران جایی
است برای رفتن. ایران جایی است برای نماندن. ایرانی جماعت یا دروغ گوست یا
در حال راست نگفتن یا در حال ترس از عواقب گفتن واقعیت و فرار از حقیقت.
اما یکدفعه در مراسم گلدن گلوب مردم ایران صلح طلب می شوند! مردم ایران خوب
می شوند! گل می شوند! بی همتا می شوند. این یعنی چه؟ یعنی مردم ایران
خودشان خوبند ولی شرایط ایران خیلی انسان ها را به سمت بی اخلاقی می برد؟
آقای
فرهادی! غرب دغدغه این را ندارد که شما فرهنگ ایرانیان را غنی تر کنید.
دنیا دغدغه این را ندارد که کشورهای جهان سوم توسعه یافته تر و آزادتر
شوند. دنیای دغدغه این را ندارد که حرف حقی زده شود و روحیات و شخصیت های
حق طلب آنان سر شوق بیاید. دنیا احمق نیست که فقط به دلایل فنی به شما
جوایز گلدن گلوب، مروارید سیاه و خرس طلایی بدهد. خودت هم می دانی از جهت
فنی آن قدرها که تحویلت می گیرند فیلم تکی نساخته ای.
خودت هم می دانی
فیلمت پدرخوانده نیست. همشهری کین هم نیست. کریمر علیه کریمر هم نیست.
اصلاً چرا باید بیایند از شما این چنین چهره ای جهانی بسازند؟ از شما
هنرمندتر و توانمند تر نبود؟
واقعاً به خیال شما فیلمی از همان جهت
فنی که این قدر به آن می بالید، قوی تر، بدیع تر و جذاب تر نبود؟ آن ها
دوربین رو دست ندیده اند؟ دکوپاژ تلویزیونی شما را ما نمی فهمیم، آن ها هم
نفهمیده اند؟ برای ما سبک و سیاق شما جدید است؛ آن ها هم نمی فهمند فیلم
سینمایی شما، ساخت تلویزیونی سریال های خودمان است؟ برای آن ها هم قاطی
کردن شهاب حسینی و سر به دیوار کوفتنش بی بدیل است؟ برای آن ها هم پایان
باز (Open Ending) داستان شما معرکه است؟
آن ها هم مبهوت بازی
رهاتر تلویزیونی بازیگران با خط کشی های کم تر سینمایی شده اند؟ فکر کردید
همان خارجی ها نمی فهمند تنها گزینه ی که به قطع ترمه آن را رد می کند،
زندگی با پدر دروغگویش در ایران است؟ ترمه یا با مادرش می رود. حتی این که
با هیچ کدام زندگی نکند محتمل تر است تا این که با نادر دروغ گو زندگی کند.
پایان فیلم باز نیست؛ بلکه گویی شما یک صحنه از انتها را بریده اید، همین.
برادر
من! فرنگی ها به کیارستمی که در صید جایزه و جشنواره بازی پدرخوانده ای
است برای خودش هم بی حساب و کتاب جایزه نمی دهند! به شیرین کیاستمی جایزه
دادند. به کپی برابر اصل کیارستمی جایزه دادند. چرا ندادند؟ چون جذاب نبود؟
چون بکر نبود؟ انصافاً منی که از سبک فیلم سازی کیارستمی و شخصیت ایشان
اصلاً خوشم نمی آید هم به نظرم آثارش جذاب است. این دو اثر اخیری که نام
بردم هم واقعاً خلاقانه است؛ کاری ندارم چقدر با نظرات من مطابقت دارد یا
ندارد (که به وضوح ما را سنمی با امثال این بزرگوار نیست). چرا به این همه
اثر که در این یادداشت نام بردم جایزه نداده و نمی دهند و نخواهند داد؟ چون
به اندازه ی کافی به وطنشان ناروا و نامربوط نسبت نداده اند. چون به
اندازه ی شما ضرب شصتشان کاری نبوده و ارزش های جامعه ی ایران را به سخره
نگرفته اند.
جناب آقای فرهادی! این حرفم از صمیم قلب است! شما قطعاً
هم هنرمندید، هم به تعبیری نابغه اید، هم صاحب فنید، هم درد آشنایید، اما
انصافتان در حد شخصیت های داستان است. من به عنوان یک ایرانی شما را
نماینده ی خودم و کشوری که در آن با میل خود و به انتخاب خود زندگی می کنم،
نمی دانم.
فیلمتان، پیامش و شخصیت هایش را نماینده ی خودم و همسرم نمی
دانم. نماینده ی دوستان و عزیزانم هم نمی دانم. شما را نماینده ی ایران
اسلامی نمی دانم. نماینده ی ایران غیر اسلامی هم نمی دانم. اصلاً شما
نماینده ی هیچ کشوری نیستید. آقای فرهادی؛ شما به تعبیر روشن فکران غرب
زده، جهان وطنی و به تعبیر بنده ی حقیر وطن فروش هستید. شما وطن فروشی
محترم و مؤدب هستید. نه! شما آبرو فروش هستید. فکر کرده اید حرف مگویی گفته
اید که کسی نمی دیده یا نمی دانسته؟ این همه خبرنگار بی بی سی و دیگرانی
که در ایران بوده اند و گزارش های متعدد تهیه کرده اند، این همه جامعه شناس
و نخبه ی داخلی و خارجی، کنکاش و کالبدشکافی نکرده اند و گزارش هایش پخش
نشده که در جامعه ما چه می گذرد؟ خیر؛ می دانید چرا همه حتی خود من این
گونه پای فیلمتان میخکوب شده بودیم؟ حتماً می دانید ولی می خواهم اعتراف
کنم که الحق و الانصاف فیلمتان مجذوبم کرد، حتی من منتقد شما را؛ چون تا
کنون چنین دروغ باورپذیر و شیرینی در قالب یک فیلم نه شنیده و نه دیده
بودم.
جناب فرهادی! آقای حاتمی کیا چرا آن نامه را خطاب به آقای
میرکریمی و در تقدیر از یه حبه قند و با کنایه به شما نوشت. دیده اید هر
کجا می رود از شما انتقاد می کند و برایتان ابراز تأسف؟ همان حاتمی کیایی
که به موجب نقدهایش هم از شما بیشتر ناسزا و حرف نامربوط از داخل و خارج
شنیده و هم بیشتر آثارش توقیف شده اند. همان حاتمی کیایی که شما فیلم نامه
ارتفاع پست را به عنوان اولین کار حرفه ای و مهم سینمایی تان برایش نوشتید.
همان حاتمی کیا هم شما برایش فیلم سازی وطن فروش به نظر می رسید. البته
بنده نمی دانم ماجرای ویزا دادن به شما یا پناهنده شدنتان (که تکذیب کردید)
یا تشابه ظاهری نظرتان با سیمین که در ایران بچه تربیت نمی شود و باید از
ایران رفت، تا چه اندازه صحت دارد.
فقط این را می دانم که ما ایرانی
هستیم. خوشحالیم و خدا را شاکر که در این جا متولد شده ایم. از ایران نه
مهاجرت می کنیم و نه فرار. ایران را می سازیم و از هیچ کس هم جایزه نمی
خواهیم. ایرانیان را هم نه برترین قوم جهان می دانیم و نه مانند شما
موجوداتی دروغ گو، خود گم کرده و مأیوس. البته قبول دارم که امثال شما هم
در ایران کم نیستند و این نیز حاصل دسترنج خائنانه ی امثال شماست که بر
قشری از مردم که مأیوسند و خودزنی می کنند می افزاید."
آقای فرهادی!
خرس طلا، مروارید سیاه، گلدن گلوب و اسکار شما برای ایرانیان وطن دوست، به
مثابه جایزه ی صلح نوبل خانم شیرین عبادی است. اتفاقاً او هم شخصیتش در
نوع خود شبیه شماست. از جیب ملت و با آبروی ملت خودزنی می کند؛ خود زنی که
نه، ملت زنی می کند. یعنی می گوید این مردم مظلومند، بیچاره اند، فلک زده
اند، همه چی داغونه، ما چقدر بدبختیم، بیایید به ما حمله کنید. شما نمی
گویید حمله کنید، ولی می گویید این مردم ما حیوونی ها مردمان خوبی اند، فقط
بیچاره ها مجبوند دروغ بگویند. دست خودشان نیست. فلک زده ها شرایط حاکم بر
جامعه مجبورشان می کند دروغ بگویند. تقصیری ندارند. به هر حال زندگی در
ایران است و هزار مشکل لاینحل! خلاصه شما سفیر ما نیستید... اصلاً هم خیال
نکنید بی شمارید. کاملاً قابل شمارشید. به شمارش ایرانیان وطن فروشید. درود
بر شما!
احسان رستگار
پيامهاي رونمايي از يادگار شهيد شهرياري و ماشينهاي سانتريفيوژ نسل 4 چيست؟
گروه سياسي- احسان صالحي: چهار روز پس از آنكه رئيسجمهور در مراسم راهپيمايي روز 22 بهمن از رونمايي دستاوردهاي جديد هستهاي ايران در روزهاي آينده خبر داد، عصر امروز (چهارشنبه) با حضور دكتر احمدينژاد هم يادگار شهيد شهرياري يعني سوخت توليد شده 20 درصد در قلب رآكتور تهران جايگذاري شد و هم از طريق ويدئو كنفرانس، مراسم رونمايي از نسل جديد ماشينهاي سانتريفيوژ برگزار شد.
به گزارش رجانيوز، رییس سازمان انرژی اتمی در اين مراسم ملي اعلام کرد که سه دستاورد جدید هسته ای رونمایی شده است.
بنا بر آنچه كه عباسی گفت و شبكه خبر و پرس تيوي نيز بهطور مستقيم پخش كرد، "ساخت مجتمعهای سوخت راکتور تحقیقاتی تهران"، "افزایش تعداد ماشین های سانتریفوژ" و "طراحی، تولید و راهاندازی نسل جدید ماشین سانتریفوژ" سه خبر مهم هستهاي امروز بود كه به سرعت به خبر مهم و غافلگير كننده ايران براي رسانههاي دنيا تبديل شد.
در این مراسم، سوخت تولید شده توسط متخصصان ایرانی با حضور رییسجمهور در قلب راکتور تهران جایگذاری شد. این راکتور، رادیو داروهای لازم برای 850 هزار بیمار سرطانی را تأمین می کند.
اما اخبار جديد هستهاي در شرايطي امروز اعلام شد كه همزمان خبر ارسال نامه دكتر سعيد جليلي دبير شوراي عالي امنيت ملي كشورمان به دفتر كاترين اشتون مسئول هماهنگ كننده سياست خارجي اتحاديه اروپا نيز مبني بر آمادگي ايران براي ادامه گفتوگوها و تأكيد بر اينكه "موفقیت گفتوگوها در گروي برخورد سازنده 1+5 با ابتکارهای ایران است"، بر روي خبرگزاريها قرار گرفت تا مشخص شود، اين همزماني كاملاً معنادار است.
به نظر ميرسد همچنانكه غربيها در آستانهي هر دور مذاكره، ميكوشند تحريمهايي را در راستاي راهبرد بينتيجهي "فشار- مذاكره" چاشني كنند، از سوي ايران نيز رو كردن يك برگ مؤثر و ابتكاري در آستانه مذاكرات، به يك روال تبديل شده است، بهطوري كه سال گذشته يك روز قبل از مذاكرات ژنو 3، ايران خبر خودكفايي در توليد بنزين و خودكفايي در توليد انبوه كيك زرد را اعلام كرد.
اعلام خودکفایی ایران در تولید انبوه کیک زرد در حالي بود كه ایران پیش از این نيز کیک زرد را تولید کرده بود اما معناي خودكفايي در توليد انبوه اين بود كه ایران این محصول را که ماده اولیه تمام فعالیت های چرخه سوخت است، در حد "تن" و بهطور انبوه در داخل تولید کرده و بهطور کامل از واردات آن بی نیازشده است. اهمیت این موضوع در حالي بود که طرف غربی همواره اصرار داشت، ایران در تأمین کیک زرد مورد نیاز خود دچار مشکل است.
پيش از مذاكرات ژنو 2 نيز ايران، برگ ساخت تأسيسات هستهاي فردو را اعلام كرد كه سايهي اين ابتكارها كاملاً بر گفتوگوهاي ژنو 2 سايه انداخت؛ معناي اين ابتكار، عبور ايران از موضوع غنيسازي 3.5 درصد و غيرقابل مذاكره دانستن هر گونه مذاكره در اين زمينه بود.
در عين حال، جمهوري اسلامي در دورههاي زماني چند ماهه اين پيام آشكار را با عملياتي كردن طرحهاي ابتكاري و رو
به جلو در زمينه هستهاي اعلام ميكند كه تحريمها نه تنها تأثيري در توقف
يا كُند كردن برنامهي ايران نداشته است، بلكه آنچنانكه رهبر معظم انقلاب
در خطبههاي نمازجمعه تهران تأكيد كردند اين تحريمها هم موجب خودكفايي در
صنايع حساس شده و هم بهدليل بيتوجهي ايران به تهديدها و تحريمها، موجب
بياعتباري تحريمها و تحريمكنندگان شد.
غرب بهدليل اشتباه در دادههاي اطلاعاتي خود، معمولاً اشتباههاي محاسباتي زيادي در قبال ايران دارد. سال گذشته در مذاكرات ژنو 3 نيز دكتر سعيد جليلي مذاكره كننده ارشد ايران با يادآوري برخي از كدُهاي اين اشتباههاي محاسباتي خطاب به طرفهاي مقابل گفت كه شما با قطعنامه 1929 تصور ميكرديد كه ميتوانيد فشار وارد كنيد و با اين فشارها، در داخل ايران شكاف و بيثباتي ايجاد كنيد تا از ادامه برنامهي هستهاي منصرف شود اما اكنون بزرگترين جراحي اقتصادي در كشور در حال اجراست كه براي ما فرصت ايجاد كرد نه هزينه.
اما دستاوردهاي جديد فني ايران كه امروز از آنها رونمايي شد، چه مشخصاتي دارد؟
ماشينهاي نسل چهارم سانتريفيوژ (IR4) داراي خاصيت جدا كنندگي (SWU) و خوراك 3 يعني سه برابر سانتريفيوژهاي نسل يك و دو است. همچنين راندمان (Performance) اين سانتريفيوژها نيز بهطور قابل ملاحظهاي نسبت به سانتريفيوژهاي نسل اول و دوم بيشتر است و ضايعات بسيار كمتري از نسلهاي قبلي دارد. ايران از سه سال پيش با رساندن تعداد سانتريفيوژهاي خود به عدد هفت هزار، رويكرد اصلي خود را بر افزايش بازده و كاهش ضايعات بهجاي افزايش تعداد ماشينها متمركز شد.
دستاورد مهم ديگر هستهاي ايران نيز جايگذاري سوخت 20 درصد در رآكتور تهران و ساخت مجتمعهاي سوخت رآكتور تحقيقاتي تهران است كه در واقع يادگار ماندگار شهيد شهرياري است كه بهطور مستقيم مسئول پروژه ساخت صفحات سوخت هستهاي 20 درصد بود و در آينده قرار است كارخانه توليد اين صفحات سوخت در اصفهان نيز رونمايي شود. پيام مهم جايگذاري سوخت 20 درصد در رآكتور تهران نيز اين بود كه ديگر موضوع توليد سوخت 20 درصد نيز قابل مذاكره نيست.
دستاوردهاي مهم هستهاي ايران در حالي امروز اعلام شد كه غربيها تا پيش از اين نيز از ناکام ماندن تلاشهایشان برای کُند یا متوقف كردن برنامه ایران در شش حوزه زیر عصبانی بودند:
1- راه اندازی فردو
2- نصب نسل 2 و 3 ماشین های سانتریفیوژ در نطنز
3- انباشت مواد 20 درصد
4- تداوم روند تولید سوخت راکتور تهران
5- نیروگاه بوشهر
6- تداوم ساخت راکتور آب سنگین اراک
سخنگوی وزارت امور خارجه آمریکا: تامین سوخت راکتور تهران چیز مهمی نیست!!
آمریکا به کارگذاری سوخت 20 درصد در راکتور تحقیقاتی تهران واکنش نشان داد .
به گزارش عصر ایران
خانم "ویکتوریا نولاند" یک سخنگوی وزارت امور خارجه آمریکا در واکنش به
میله گذاری سوخت راکتور تحقیقاتی تهران با خفیف دانستن این دستاورد بزرگ
هسته ای ایران ، اعلام این مطلب از سوی حکومت ایران را بیشتر برای مصرف
داخلی دانست.
سخنگوی وزارت امور خارجه آمریکا افزود : " درباره خبر سوخت گذاری این
راکتور نیز باید بگویم که ما صادقانه چیز جدیدی در آنجا نمی بینیم . این
خبر مهمی نیست و چنین خبرهایی به کرات از سوی ایرانی ها اعلام می شود .
امروز داشتم وبگردی میکردم که رسیدم به تلخندک ، کاریکاتور و نقاشی های جالبی داشت ببینید
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
خبری و سرگرمی
و آدرس
webnet.LXB.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.
آمار
وب سایت:
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 107
بازدید ماه : 85
بازدید کل : 281368
تعداد مطالب : 1510
تعداد نظرات : 19
تعداد آنلاین : 1